۱۳۸۴/۸/۲۳

لبخند قدیم، پشت یک ضد هوایی

امشب که از سر کار برمی گشتم، دیدم یکی نشسته توی پیاده رو کنار دیوار و یه سری آت و آشغال جلوش پهنه. گذری قیافه شو دید زدم؛ معتاد می زد. همینجور که رد می شدم دیدم که مرده یه سری عکس جلوش گذاشته. من فقط دو تا از عکس هاشو تونستم تشخیص بدم. یکی مال یه نوزادی بود که خوابونده بودند روی یه قالی قرمز و از بالا ازش عکس گرفته بودند و اون یکی مال جبهه بود؛ سه نفر با لباس سربازی نشسته بودند تنگ هم پشت یه ضد هوایی و رو به عکاس و ما لبخند می زدند.

۱۳۸۴/۸/۱۷

درام، تئاتر و سینما

مارتین اسلین در تعریف درام و در پاسخ به این سوال که "درام چیست و مرز آن کدام است؟"، تعاریفی ارائه میدهد که طبق گفته ی خودش تعاریف دقیقی نیست و در نهایت می گوید که برای درام تعریف جامع و مانعی نمی توان ارائه داد.
اما یک نکته ی جالب که شاید به نظر ما بدیهی و روشن برسه، اما اسلین با وسواس و محافظه کاری زیاد عنوان می کنه اینه که "هر دو هنر سینما و تئاتر زیر بنای مشترکی دارند و آن درام است."
و در اثبات نظرش مثالهایی میاره که بگه:
"در جهان واقعی، درام نویسان هیچ گاه به چنین جدایی خشک و نرمش ناپذیری باور نداشته اند"(جدایی بین تئاتر و سینما) و " متنهای یکسانی با تغییرهایی کم یا زیاد در رسانه های دراماتیک به نمایش در می آید." و اما مثالهاش:
" چاپلین، کیتون،سی.فیلدز و برادران مارکس از سالنهای موسیقی و نمایشهای وودویل سربرآوردند(یعنی از تئاتر مردم پسند) اورسن ولز از تئاتر پیشرو به سینما آمد. آرتو فیلمنامه نویسی بلند پرواز بود، ژان کوکتو نمایشنامه و باله می نوشت و نیز فیلمنامه نویس و کارگردان بود. لارنس الیویه کارش را از تئاتر آغاز کرد و بسیاری از بهترین بازیگران سینما اینگونه اند. ساموئل بکت نمایشنامه های تلویزیونی (و رادیویی) می نوشت. برتولد برشت فیلمنامه نویس هالیوود بود. هرولد پینتر یکی از بهترین فیلمنامه نویسان(و درام نویسان رادیو) است. اینگمار برگمان یکی از بهترین فیلمهایش، مهر هفتم، را بر پایه ی یک نمایشنامه ی رادیویی خودش ساخت. راینر ورنر فاسبیندر هم نویسنده و کارگردان نمایشنامه هایی در تئاتر پیشرو مونیخ بود و هم فیلمهای چند میلیون دلاری می ساخت."

از کتاب دنیای درام ،مارتین اسلین ترجمه ی محمد شهبا نشر هرمس
(ضمناً من شنیدم که این کتاب یکی از بهترین کتابهای نشر هرمسه)

۱۳۸۴/۸/۱۲

مراد فرهادپور را که می شناسید؟

اون روزی نظرش رو درباره ی بازی روز جمعه ی قرمز و آبی پرسیدند. ببینید چی گفته:

خوب من نسبتا تاجی هستم. الان هم دوست دارم ببرد. از پرسپولیس همیشه بدم می آمد. تیم کثافت و پوپولاس. یک تیم پوپولیستی است. البته استقلال هم رژیمی بود. اما من از این که فوتبال را عرصه کینه توزی سیاسی و انتقام از غرب و بالیدن به جهان سوم و این حرف ها بکنیم، متنفرم. تیم پرسپولیس هم یک جورهایی تیم توده های پابرهنه بوده که همین حال آدم را بد می کند.*


راستی وبلاگ مشترك مراد فرهادپور و اميد مهرگان را ندیده اید؟ حتما سر بزنید. اسم وبلاگ شان هست امر منفي/The Negative .
نمی دانم نوشته های امید مهرگان را تابحال خوانده اید یا نه ولی من به شکل عجیبی از نوشته هایش خوشم می آید. احساس همفازی شدید باهاش می کنم. حالا موضوع نوشته اش می خواهد درباره ی موتور سیکلت های مسافر کش باشد یا فحش و فضیحت به مفسران عارف مسلک نیچه در ایران یا گارانتی تلوزیون و یخچال.
*نقل قول از روزنامه ی شرقِ 11 آبان شرق، ویژه نامه ی داربی بزرگ تهران