روزنامهي ملانصرالدين در دوره اي يکساله در تبريز منتشر شد. جالب آنکه پس از انتشار اولين شماره توقيف شده و بلافاصله اجازهي انتشار مجدد يافت. يکي از مطالب جنجالي اين شماره دربارهي فاحشهخانههاي مرکز شهر تبريز بود که ظاهرا بدون مزاحمت مردم و حکومت به کار خود مشغول بوده و باعث گلايهمندي بسياري از زنان محترم شهر را فراهم کرده بودند. حميده حانم، همسر ميرزا جليل قلي زاده سردبير روزنامهي ملانصرالدين، در خاطرات خود دربارهي اين مطلب چنين مي نويسد:
به ما گفتند، تنقيد طنزآميز ميرزا جليل، از فاحشهخانههاي مرکز شهر، به قدري بر مردم و نمايندگان حکومت تاثير گذاشته که تصميم گرفتهاند درِ فاحشهخانهها بسته شود....
منزل ما شبيه کندو شده بود. افراد زيادي زود زود آمده و ميرفتند. آنها ميگفتند که گويا زناني که صاحب فاحشهخانهها بودند به وحشت افتادهاند، چون که آنها نميتوانستند کار اين موسسات فعال را در عرض دو روز تمام کنند. آنها پيش شهردار رفته، التماس کرده بودند که مهلت خروج آنها از شهر را حداقل شش روز تمديد کند. والي قبول کرده و به رئيس راهآهن تبريز-جلفا دستور داده بود که قطار را مهيا کند و در آن روز زنها را از مرز ايران خارج کند.
اين را هم در حاشيه بگويم که شش نفر از پسران پولدار که به زنان تبعيد شده شديدا علاقمند بودند، دو تن از آنها خود را مسموم کردند؛ دو نفرشان نيز به جدايي از زنها راضي نشده و همراه آنها رفتند؛ دو تن ديگر نيز پس از آنکه زنها مسلمان شدند، با آنها ازدواج نمودند.
شش روز بعد، يعني در روز 27 فوريه 1921 (هشتم اسفند 1299)، ششصد زن از تبريز تبعيد شدند. درميان آن ششصد زن، حتا يک زن مسلمان هم نبود. در همان روز 27 فوريه، والي اجازه داد که روزنامهي ملانصرالدين مجددا منتشر شود.
ملانصرالدين در تبريز، صمد سردارينيا، نشر اختر، چاپ دوم، 1385
به ما گفتند، تنقيد طنزآميز ميرزا جليل، از فاحشهخانههاي مرکز شهر، به قدري بر مردم و نمايندگان حکومت تاثير گذاشته که تصميم گرفتهاند درِ فاحشهخانهها بسته شود....
منزل ما شبيه کندو شده بود. افراد زيادي زود زود آمده و ميرفتند. آنها ميگفتند که گويا زناني که صاحب فاحشهخانهها بودند به وحشت افتادهاند، چون که آنها نميتوانستند کار اين موسسات فعال را در عرض دو روز تمام کنند. آنها پيش شهردار رفته، التماس کرده بودند که مهلت خروج آنها از شهر را حداقل شش روز تمديد کند. والي قبول کرده و به رئيس راهآهن تبريز-جلفا دستور داده بود که قطار را مهيا کند و در آن روز زنها را از مرز ايران خارج کند.
اين را هم در حاشيه بگويم که شش نفر از پسران پولدار که به زنان تبعيد شده شديدا علاقمند بودند، دو تن از آنها خود را مسموم کردند؛ دو نفرشان نيز به جدايي از زنها راضي نشده و همراه آنها رفتند؛ دو تن ديگر نيز پس از آنکه زنها مسلمان شدند، با آنها ازدواج نمودند.
شش روز بعد، يعني در روز 27 فوريه 1921 (هشتم اسفند 1299)، ششصد زن از تبريز تبعيد شدند. درميان آن ششصد زن، حتا يک زن مسلمان هم نبود. در همان روز 27 فوريه، والي اجازه داد که روزنامهي ملانصرالدين مجددا منتشر شود.
ملانصرالدين در تبريز، صمد سردارينيا، نشر اختر، چاپ دوم، 1385
امروز که با حميده خانم و همسرش هستم؛ اين زن و شوهر و فرزندانشان، منور و مدحت و انور، تنهاترين ها هستند در تبريز. ولي روزي هم بايد به درددل آن شش جوان گوش دهم و روزگاري سوار آن قطار شوم و داستان آن قطار را بنويسم.