۱۳۸۸/۱/۱۰

جزایر من

یکی از برادرهایم برای درس جغرافی دوره‌ی راهنمایی‌اش، یک کتاب بزرگ اطلس خریده بود. کتاب پر بود از توصیف ابتدایی برج‌های دوازده‌گانه، مدار سیارات منظومه‌ی شمسی، نقشه‌های جمعیتی، زمین‌شناسی، جغرافیایی و سیاسی قاره‌ها و کشورهای مختلف و پرچم‌ها و توصیفات‌شان؛ اعم از مساحت و جمعیت و واحد پول و تاریخ استقلال‌. ساعت‌ها روی زمین دراز می‌کشیدم و نقشه‌ها و پرچم کشورها را نگاه می‌کردم. کشورهایی که بخشی از اسم‌شان مشترک بود را کشف می‌کردم (گینه‌ی فلان و گینه‌ی بهمان). از اینکه می‌دیدم گروئنلند به آن بزرگی مال دانمارک به آن کوچکی‌ست ذوق می‌کردم. پرچم کشورها را دسته بندی کرده بودم به آنهایی که هلال ماه، ستاره یا خورشیدی، صلیب یا سپری دارند، آنهایی که طرحی از جانداری داشتند (مثل پرچم اژدها‌نشان بوتان)، آنهایی که گوشه‌ی سمت چپ بالای‌شان پرچم کوچک انگلستان چسبانده شده بود، آنهایی که پر بودند از جزئیات عجیب و غریب که می‌شد با ذره‌بین سیرشان کرد (مثل افغانستان و اسپانیا) و کلی پرچم عادی که از تعدادی نوار رنگی افقی، عمودی یا اریب درست شده بودند.
یادم هست که مطالعه‌ی جزیره‌ها را بیشتر از همه دوست داشتم؛ مهم نبود که کشور مستقلی باشند (مثل سیشل، کیپ‌ ورد، پالائو و موریس) یا مال کشور دیگری باشند (آن موقع فکر می‌کنم مستعمره یعنی همین). بیشتر جزایر مال انگلیس بودند و بعضی هم مال نروژ، استرالیا، فرانسه، آفریقای جنوبی، هند یا امریکا. عشق من آن جزایر کوچک و پراکنده شده در اقیانوس‌های نیم‌کره‌ی جنوبی بود. چند هفته پیش مریم نقشه‌ی دیواری‌ بزرگی برایم گرفته که زده‌ام به دیوار. با تعجب می‌بینم که بعد از این همه سال، مثل دوران کودکی، از فکر بودن و زندگی در آن جزایر و اصلا از تصور بودن چنین جزیره‌هایی قلبم زیر و رو می‌شود.

۱۳۸۸/۱/۸

اولین پست 1388

اولین پست من در سال88 در فتوبلاگ ما پست شد.

۱۳۸۷/۱۲/۲۶

آخرین نوشته ی سال 87

این پنجمین نوشته‌ي من توي اين وبلاگه که با عنوان "آخرين نوشته‌ي سال ..." شروع مي‌شه (83، 84، 85 و 86). سال نو رو به همه‌ي دوستان تبريک مي‌گم. اميدوارم سال جديد، خيلي بهتر از اوني باشه که انتظارش رو دارين.
اگر هم امسال عزیزی رو از دست دادين، اميدوارم خيلي سخت نباشه تحمل ديدن جاي خاليش.

ماهي قرمز امسال رو هم، مثل سال 85، از گالري عکس‌هاي آقای آرش عاشوري‌نيا، سايت کسوف، برداشتم.

۱۳۸۷/۱۲/۲۵

سالی که گذشت


دیگر وقایع و اتفاقات سال 1368 هجری:
- اول شروع زراعت پنبه‌ی ینگی دنیایی در ایران.
- و اول حکم پوشیدن لباس نظامی اتریشی معمول حالیه‌ی صاحب منصبان با شلوارهای تنگ در ایران بدین سان بود.
- در شیراز تگرگ به قدر نارنج بارید و مال و گوسفند زیادی با چند نفر آدم تلف کرد.
- و در خراسان زنی طفلی زایید مثل میمون اما دم نداشت.
- در ساری مازندران قند سفیدی از شکر سرخ ساختند.

عین الوقایع، محمد یوسف ریاضی هروی، به اهتمام محمد آصف فکرت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (شرکت انتشارات علمی و فرهنگی فعلی)، چاپ اول 1372

آگاهی به مثابه یک عمل جمعی

سهیل توی مطلبی با عنوان ریل‌های فلزی (که خودش اون رو یه پست درجه سه می‌دونه) یه گزاره‌ی بسیار درخشان داره:
ساختن اندیشه، یک عمل جمعی و گروهی است. به این معنی که در جمع صورت می گیرد. مهم نیست که نتیجه ی حاصل، کار یک فرد باشد. گوشه گیری از جریان جمعی تفکر باعث بلوکه شدن مولف می شود.

فکر می‌کنم این مطلب از جان استوارت میل، تاییدی بر این حرف سهیل باشه:
در مورد هر انسانی که قضاوتش به راستی شایسته‌ی اطمینان است این سوال پیش می‌آید که چطور شده است عقیده‌ی وی این اندازه مورد اطمینان قرار گرفته است؟
برای اینکه فکرش برای شنیدن هر نوع تنقیدی از رفتار و عقایدش باز بوده است. برای اینکه عادت داشته است به تمام آن حرف‌هایی که بر ضد عقایدش اقامه می‌شده است گوش بدهد تا اینکه بتواند از گفته‌های صحیح مخالفان بهره‌مند گردد و در همان حال خود بی‌پرده ببیند که چه قسمت‌هایی از گفته‌ها و دلایل ایشان باطل است و بطلان آن را سر فرصت به دیگران هم نشان بدهد. برای اینکه احساس کرده است که تنها راهی که یک موجود بشری به کمک آن می‌تواند تا حدی به شناختن "سرتاپای یک موضوع" موفق گردد این است که به هر گونه حرف یا نظری که اشخاص مختلف، با عقاید مختلف، درباره‌ی آن موضوع دارند گوش دهد و تمام شکل‌هایی را که آن موضوع در افکار مختلف به خود می‌گیرد از نظرگاه صاحبان آن افکار بررسی کند. هیچ خردمندی جز با گذشتن از این راه خردمند نگردیده است و اصلا نیروی خالقه‌ی فهم بشر طوری آفریده نشده است که وی بتواند از راهی دیگر خردمند گردد.

رساله درباره‌ی آزادی، جان استوارت میل، ترجمه‌ی جواد شیخ الااسلامی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم 1375

امت لیبرال انگستان

در ارتباط با نوشته‌ی اخیر سهیل با عنوان امت لیبرال:

در انگلستان به علت وضع خاص تاریخی این کشور گرچه یوغ افکار عمومی شاید سنگین‌تر باشد ولی فشار قانون بار تحمیل کردن آن افکار به مردم با مقایسه به وضع سایر کشورهای اروپایی تا حدی سبک است. مردم انگلستان از نفس این عمل که قوه‌ی مقننه یا مجریه مستقیما در رفتار خصوصی افراد مداخله کند نفرت دارند گرچه این نفرت ناشی از احترام جبلی (سرشتی، ذاتی) آنها به حفظ استقلال فردی نیست بلکه زاییده‌ی آن ترس و وحشت ملی است که هنوز به کلی از بین نرفته است و حکومت را در چشم مردم این کشور قدرتی که مصالحی بر خلاف عامه‌ی خلق دارد نشان می‌دهد. اکثریت مردم هنوز به این نکته پی نبرده‌اند که قدرت و عقیده‌ی حکومت وقت به واقع قدرت و عقیده‌ی خود آنهاست. اما موقعی که از این حقیقت آگاه شدند آزادی فردی شاید به همان میزان که در حال حاضر دستخوش تعدی افکار عمومی است در معرض تاخت و تاز حکومت نیز قرار گیرد.
خوشبختانه هنوز مقدار زیادی احساسات مقاوم در این کشور هست که هر آنی می‌شود بسیجش کرد و بر ضد مداخله‌ی قانون در حوزه‌هایی که حریم اختصاصی افراد است بکار برد. در عین حال این احساس عمومی فرقی هم در این زمینه قایل نیست که آیا موضوعی که دولت می‌خواهد در آن مداخله کند در حوزه‌ی مشروع نظارت قانونی هست یا نیست. بی‌قیدی مردم در این باره به حدی است که خود این احساس مقاوم گرچه روی‌هم‌رفته بی‌نهایت سودمند است چه بسا که از روی اشتباه ابراز می‌شود چون به واقع اصل ثابتی که انسان به کمک آن بتواند حقانیت یا عدم حقانیت دخالت حکومت را تشخیص بدهد وجود ندارد و مردم برحسب عادت روی ترجیحات و پسندهای شخصی خود تصمیم می گیرند. بعضی‌ها وقتی می‌بینند کار خوبی هست که باید انجام شود یا زیانی هست که باید درمان شود حکومت را با کمال میل و رغبت به انجام آن تشویق می‌کنند در حالی که دیگران ترجیح می‌دهند تقریبا هر نوع زیان اجتماعی را تحمل کنند تا اینکه پای مداخله‌ی حکومت را به بخش جدیدی از مصالح عمومی بکشانند.

رساله درباره‌ی آزادی، جان استوارت میل، ترجمه‌ی جواد شیخ الااسلامی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم 1375

۱۳۸۷/۱۲/۲۱

نگران نباش


یه خونه ی بزرگ. راهروهای طولانی و به درد نخور، بهش می گن فضای پِرت. فلاسک چای و آب جوشِ کنار میز. یه پتوی نازک، گوشه ی کاناپه. سیگار ایرانی. خوندن اولین هدیه ی رسیده. نگران نباش.
خوندنش می چسبه و بیدار نگهم می داره. محمد جان این اولیش.

۱۳۸۷/۱۲/۱۷

آتام

آتام ساتیجی ایدی.
ال اراباسینین اوستونده
قوون دیلیم لری
آیین دیلیمینه بنزردی
قارپوز دیلیم لری
اوره‌ک پارچاسینا
اتامین
ال اراباسی
بیر آخیملی بوستان ایدی
شهرین کوچه ‌لرینده

ترجمه به فارسی:
پدرم
پدرم فروشنده بود.
روی گاری دستی
قاچ‌های خربزه
به هلال ماه می‌مانست
قاچ‌های هندوانه
به شرحه‌های دل.
گاری دستی پدرم
به بستان روانی می‌مانست
در کوچه‌های شهر.


جاماکا، تورکی شعرلر (اشعار ترکی)، رسول یونان، نشر امرود، چاپ اول 1387