حقیقتا این چه زندگی است که ما می کنیم؟ ما کی هستیم؟ به شما گفته بودم ایرانی باید دو کار بکند: اول اینکه بداند اسیر است بعد این که فکر کند آزادی از چه راه میسر است.
چون نمی خواهم کاغذ را با این حرفها خاتمه بدهم از آن صرفنظر کرده خواهش می کنم در جاهای باصفا یاد از من بکنید. اخیرا دارم یک صوفی حسابی می شوم. تمام آن غرورها رفته سنگینی و متانتی تام و تمام افکار و احساسات مرا تصاحب کرده است.
موی بلند می گذارم و هرجور دلم می خواهد می پوشم. زیرا با کسی کاری ندارم. تمام کارهای من در نوشته های من است.
پردرد کوهستان (زندگی و هنر نیما یوشیج)، سیروس طاهباز، انتشارات زریاب، چاپ دوم 1376
۳ نظر:
حتی نیما هم گاهی وقتها از رنج کشیدن خسته می شده! نه؟ بگذریم
نظر بسیار خوبیه در مورد ایرانی ها. فکر کنم کاملا درسته.
یه چیزی که به نظرم جالب اومد میدونی چیه؟ یادته قبلا صحبت کردیم که ما همیشه آخر بحثهای جدیمون رو به شوخی و خنده ختم میکنیم. ظاهرا این روش طرفدارهای زیادی داره!
آره
نکته ی جالبی بود.
آخر تمام حرف و حدیث های ما به عرفان و جایی غیر از این دنیا وصله.
مرسی
ارسال یک نظر