۱۳۸۴/۶/۲

قول من به سهیل درباره ی آلن پو

نوشته ي پایینی نه، اون یکی درباره ي یه پاراگراف از ادگار آلن پو هستش که به نظرم خیلی جالب نیست. سهیل گفت شاید از ترجمه باشه. اصل پاراگراف اینه:


Very suddenly there came back to my soul motion and sound -- the
tumultuous motion of the heart, and, in my ears, the sound of its beating. Then a pause in which all is blank. Then again sound, and motion, and touch -- a tingling sensation pervading my frame. Then the mere consciousness of existence, without thought -- a condition which lasted long. Then, very suddenly, thought, and shuddering terror, and earnest endeavor to comprehend my true state. Then a strong desire to lapse into insensibility. Then a rushing revival of soul and a successful effort to move. And now a full memory of the trial, of the judges, of the sable draperies, of the sentence, of the sickness, of the swoon. Then entire forgetfulness of all that followed; of all that a later day and much earnestness of endeavor have enabled me vaguely to recall.


که زیاد فرقی با ترجمه اش نداره. این داستان رو از سایت گوتنبرگ پیدا کردم. سایت باحالیه. اسم داستان هست The Pit and the Pendulum و اولین چاپش به سال 1843 توی روزنامه ي گیفت بوده. منبع ترجمه رو هم که همون پایین آوردم.
چه می کنه مرخصی و بیکاری!

نام یحیا

بالاخره امروز که مرخصی بودم، فیلمنامه ی کوتاهم رو تموم کردم؛ خیلی نزدیک به اونیه که دوست داشتم. سر فرصت تایپش می کنم.
راستی فروغ و سهیل هم دیروز و پریروز، پرواز کردن؛ یکی به سمت کانادا و اون یکی به سمت انگلستان.
فروغ جان و سهیل عزیز، امیدوارم موفق باشید.

۱۳۸۴/۵/۲۵

مسافر


اگر شعر خوب مثل نان تازه بوی خوشی دارد، در خانه ی ما جز نان بیات نیست
- بفرمایید سر سفره، منزل خودتان است
- ...
- نترسید نمک گیر نمی شوید، راستی شنیده ام قصد سفر ...

- ...
- به سلامتی، کجا؟
- ...
- دور است؟
- ...
- عجب! پس مسافری


برای فروغ که مسافر است

۱۳۸۴/۵/۲۰

و اکنون پس ازآنکه بناگاه

به نظرم چنین پاراگرافی واقعا افتضاح است:
بناگاه ... پس از آن ... و سپس بار دیگر ... پس از آن ... سپس ناگاه ... پس از آن ... آنگاه ... و اکنون ... اما پس از آن ... و سرانجام ...
حتا اگر از ادگار آلن پو باشد.
از داستان گودال و آونگ، کتاب هراس، ترجمه ی زهرا و سعید فروزان سپهر

۱۳۸۴/۵/۱۳

هوای باغ نکردیم


دو شعر از منصور اوجی بخوانیم؟ از بهترین شعرهای فارسی ای هستند که این اواخر خوانده ام:

هوای باغ نکردیم

کجاست بام بلندی؟
و نردبام بلندی؟
که بر شود و بماند بلند بر سر دنیا
و بر شوی و بمانی بر آن و نعره برآری:
- هوای باغ نکردیم وُ دور باغ گذشت ...





کوتاه، مثل آه

در زیر این بلند
ما شرقیان هماره سرودی سروده ایم
با تیغ بر گلوگاه
در نوبت پگاه:

- "بر سبزه های خاک
پروانه ایم ما
با طول عمر خویش
کوتاه، مثل آه!"

هشت سال شوخی نیست

اصل خبر را شرق دوشنبه 10 مرداد در ده سطر یک ستون حاشیه ای نوشته است ولی اگر خواستید بیشتر بدانید، می توانید به اینجا، اینجا، اینجا، اینجا و نتیجه ي جستجوی گوگل مراجعه کنید.
انجمن جهانی قلم (PEN) سال 2005 را به نام امیرعباس فخرآور اعلام کرده است. او چهار سال از حبس هشت ساله ي خود را در قصر می گذراند و دانشجوی حقوق است. کتاب سومش، هنوز هم، ورق پاره های زندان، به مناسبت سالگرد کوی دانشگاه در امریکا به انگلیسی ترجمه شده است.
انجمن قلم شوخی نیست؛ چهار سال هم شوخی نیست.