۱۳۸۸/۳/۱۸

we'll survive

از وقتی اومدم اینجا هی می خوام بنویسم و هی نمی شه. خب فکر کنم همه ی دوستان اهل وبلاگ با پدیده ی تنبلی در نوشتن گاهی مواجه می شن ولی الان من دچار این مورد نیستم.
راستش مساله فراتر از این حرفهاست انگار. خیلی کارها هست که می خوام بکنم و نمی کنم. واقعاً می خوام ولی نمی دونم چرا نمی کنم. یه کرختی ناجور تو فکرم هست که حتی به دستهام سرایت کرده. می خوام فیلم ببینم ولی نمی تونم، می خوام کتاب بخونم نمی خونم، می خوام اینجا و اونجا بنویسم نمی نویسم. واقعا دلم می خواد بنویسم، حرف بزنم ولی... ، می خوام عکس بگیرم ولی نه.
نمی دونم چرا اینقدر مُرده ام و اینقدر کرختم. نمی دونم باید کاری بکنم یا نه. نمی دونم کاری می تونم بکنم یا نه. فقط می دونم که این هم می گذره و خوب یا بد، ما مجبور به ادامه ی راهیم.

صفت باربَد مطرب

باربد چون بلبل مست در آمد و بربط در دست گرفت و از صد دستان که در ساز او بود سی لحن خوش آواز برگزید که گاهی دل می‌داد و گاهی هوش می‌بُرد و آن سی لحن عبارت بودند از:
گنج بادآورد، گنج گاو، گنج سوخته، شادُروانِ مروارید، تخت طاقدیسی، ناقوسی، اورنگ، حقه‌ی کالوسی، ماه برکوهان، مشکل دانه، آرایش خورشید، نیمروز، سبز در سبز، قفل رومی، دستان سورستان، سرو سهی، نوشین باده، رامش جان، ساز نوروز، مُشکویه، نوای مهرگانی، مُروایِ نیک، شبدیز، شب فرخ، فرخ روز، غنچه‌ی کبک دری، نخجیرگان، خون سیاوش، کین ایرج، باغ شیرین.

خسرو و شیرین