شما که این لینک
ما در Del.icio.us را نمی بینید؛ اگر این دو مطلب
رادیو زمانه را نخوانده اید، حالا بخوانید:
نقد آشوری بر کتاب "حافظ به روایت کیارستمی"مطلبی زیبا از معروفی درباره ی گلشیریاگر صفحه ها خوب دیده نشد، بروید سراغ نسخه ی چاپی نوشته ها.همینطور این دو تا رو توی روزنامه ی
هم میهن پنجشنبه از دست ندهید:
گفت و گو با عبدالکريم سروش: پيام قرآن آزاد كردن عقل آنتوني ايدن شب پس از کودتا: امشب نفس راحتي ميكشمراستی فکر کنم هم میهن دارد به طرز محسوسی از شرق بهتر می شود.اینها را هم حتما بخوانید:
تاريخ روشنفكري سياسي در ايران در گفتوگو با ماشاالله آجوداني: روشنفكر ما مصلح اجتماعي شد
روشنفكري و سياست درگفتوگو با محمدرضا نيكفر: روشنفکر، آپاراتچي سياست نيستقسمتی از مصاحبه ی نیکفر:
راه برون رفتن روشنفكران از اين وضعيت چگونه بايد باشد؟روشنفکر بايستي از اين خودآزاري فاصله بگيرد و در آسيبشناسي ارتباط فقط مشکل را در خودش نبيند. مشکل معلوم است: در دوران گره خوردن مصرفگرايي با ايدئولوژي، در دوران ترکيب فلاکت با مسابقه جنونآميزي براي ثروتمند شدن، در اوج بيماري دوشخصيتي تودهاي و خلاصه کنم در اين بازار ريا و تزوير و تبليغهاي پرسروصداي پوچ، مشکل روشنفکر يک ميليونم مشکل طرف مقابل نيست.
او کار خودش را ميکند، مثلا کتابي مينويسد و دو هزار نفر آن را ميخوانند. بيانصافي است به فکر آسيبشناسي او باشيم. او سالمترين آدم اين سرزمين است. فهم و شعور و سوادش را دارد که کلاهبرداري درجه يک شود و نشده است. نشسته است کتابش را مينويسد و به اين خاطر ممکن است سرش بر باد رود.
او عادي است، ديگران غيرعادي هستند. پس او را سپاس گوييد و برويد ديگران را آسيبشناسي کنيد. آبروي ما در نهايت همين چند قلم کتابي است که نوشته ميشود. باور نميکنيد به تاريخ گذشته بنگريد و به تاريخ ملتهاي ديگر. هنر و انديشه ممنوع سند زيست فرهنگي است. زندگي بدون آنها ملالانگيز و پوچ ميشود.
با اين حال نميتوان از نقش و رسالت روشنفكران سخني نگفت و لذا باز هم سوال اين است كه جماعت روشنفکر تا چه اندازه مي توانند در هدايت مسير اصلاحات در ايران تاثيرگذار باشند؟ چه ميزان بايد از امر کلي فاصله بگيرند و اصولا تاچه اندازه ميتوان از آنها توقع ورود به مسائل جزيي را داشت؟
اگر منظور از اصلاحات، تعميرات سياسي است تا آپارات مثلا کمتر دود کند و کمتر لنگ زند، کاري از دست روشنفکران برنميآيد و آنان بهتر است دست خود را سياه نکنند، اما در مورد نيمه دوم پرسش؛ در اينجا تلويحا تعريفي از روشنفکر پيش گذاشته شده است.
گويا روشنفکر کسي است که به امر کلي ميپردازد؛ بنابراين بايستي بحث کرد که کي و چگونه درگير جزييات شود. اين تعريف و اين تفکيک بيفايده و بيربط به اصل مساله است.
در سالهاي اخير برخي از روشنفکران ايراني با نگاهي پست مدرن و مبتني بر عقايد فيلسوفاني همچون ژيژک و لاکان و مبتني بر رهيافتي زيبايي شناختي، به دنبال تاثيرگذاري سياسي هستند. آيا با اتخاذ چنين رهيافتي ميتوان وارد عرصه سياست روزمره شد؟هر کس خودش ميداند چه ميکند. طبعا جالب است که مثلا آدم با ديد لاکاني وارد سياست شود، اصلا وارد سياست نه، بلکه بنشيند روزنامهها را بخواند و برود توي نخ برخي آدمهاي مهم، خيليخيلي مهم. او حتما متوجه بسياري نکتهها ميشود و ميتواند براي ديگران چيزهاي جالبي حکايت کند.
کلا هر کاري که يک آدم فهميده به صورت جدي انجام دهد، جالب است. حالا ممکن است من با وي اختلاف نظر داشته باشم يا نداشته باشم. مهم جدي بودن و دوري گرفتن از سطحينگري است.
اما از همه چيز مهمتر اين است که ديدگاه ما وجود نظام تبعيض را نپوشاند؛ از آن تعبيري عرضه نکند که اغتشاش جاي روشنبيني را بگيرد. ما در اين جنگل گم ميشويم اگر نيروي داوري نداشته باشيم. اين نيز جالب است که کساني ميخواهند بر مبناي نوعي زيباييشناسي زندگي کنند. اينان بسيار ارجمند هستند. فکر کنيد، کساني هستند که ميخواهند خلاف جريان باشند، با ابتذال نسازند، به دنبال مصرف بيشتر و بيشتر نباشند، يک حس زيبايي را دنبال کنند و بر پايه آن بسياري پلشتيها را بر خود ممنوع کنند؛ بايد به آنان بسيار احترام گذاشت.
بقيه مسائل مربوط به خودشان است. براي من مرزگذاري با پلشتي مهم است؛ عزيمتگاه مهم نيست که ممکن است ژيژک باشد، کانت باشد، حافظ و خيام باشد، يا علاقه خاصي به طبيعت و پاکيزگي آن باشد، علاقه به نوايي زيبا باشد، قلبي مهربان و خلقي خوش باشد.