۱۳۸۷/۱/۷

مراسم بار نوروزی سال 1303

درحالی که شاه آماده می شد به مجلس سلام برود، ملیجک دوم "شاه جون گویان" وارد شد و "کلاه جقه دار" را که هنوز شاه بر سر نگذاشته بود، "برداشت و به سر خود گذاشت". تصویری از مجلس شاهانه را اعتماد السلطنه چنین ترسیم کرده است:

آغا علی اکبر خواجه ... آمد، شاه فرموده حکما حاضر شوم. رفتم. پناه بر خدا از مجلسی که دیده شد. عمله ی طرب در اطاقی نشسته، ملیجک دوم صدر مجلس جلوس نموده، محمد صادق سنتورچی، که حالا محمد صادق خان و خان رئیس به او می گویند ... تشریف داشت و آنچه رذالت بود، می نمود. اطاق دیگر، بندگان پادشاهی جلوس فرمودند. میز شام در جلو، چالمه ی مشروبات شیرازی و فرنگی در یمین، من هم روزنامه در دست جلو نشسته، طرف یسار هم مجموعه های سنگ نامربوط کوه های النگه و رودبار، که امین السلطان آورده که اینها طلا و جواهر آبدار است، گذاشته. شاه گوش به ساز و آواز مطاربه، هوش و حواس نزد ملاجکه بود، خیال به سنگ ها بود. من هم مثل مگس که دور حلویات باشد، وزوز می کردم، روزنامه می خواندم. حکیم الممالک هم گاهی از آن اطاق به این اطاق آمد و رفت می کرد و دیوثی می نمود. شبی به این تفصیل گذشت.

نظریه ی حکومت قانون در ایران، جواد طباطبایی، انتشارات ستوده، چاپ اول، 1386 (نقل قول از روزنامه ی خاطرات، محمد حسن خان اعتماد السلطنه)

۵ نظر:

Sohail S. گفت...

ارتباط برچسب رو نفهمیدم

علي دهقانيان گفت...

خوانده بودم این تفصیل رو از کتاب خاطرات اعتماد السلطنه.
ای دستش درد نکنه میرزا رضای کرمانی رو. هرکه بود و هر چه بود

Naser گفت...

سلام سهيل جان. سال نو مبارک
اين برچسب اسم يه کتابه از ايتالو کالوينو. توي اين کتاب کالوينو دلايلي رو براي مفيد بودن خوندن کتاب هاي کلاسيک پيشنهاد مي کنه و يه سري از داستان هاي کلاسيک رو هم بررسي مي کنه. دوست دارم نوشته هايي رو که از کتاب هاي قديمي مي ذارم توي وبلاگ و يه جورهايي به درد کار ادبيات مي خورند رو همچين برچسبي بزنم (ولو اينکه اون کتاب ها چندان هم کلاسيک نباشند، مثل خاطرات اعتمادالسلطنه) اينکه چطور به کار ادبيات مي خورند: فکر مي کنم وقتي اين توصيف مراسم بار عام نوروز دوره ي ناصري رو مي خونم، يه حسي توش براي من خيلي آشناست. نمي دونم چيه؟ خيالبافي، سرخوشي، نکبت و فلاکت، بي عاري، يا چيز ديگه که هنوز که هنوزه دور و بر من داره پرواز مي کنه.

علی فتح‌اللهی گفت...

خیلی زیبا بود این بیچاره سنتورچی چیگار میکرده که در وصفش گفته هر چه رذالت بود میکرد، برای من خیلی جالبه

علی فتح‌اللهی گفت...

راستی تولدت مبارک