از تصور اینکه دیمیتری به دفتر گروه بیاید و بایستد همانجایی که حالا خودش ایستاده، ترکیبی از بیطاقتی و لذت وجودش را پر میکند. دیمیتری همیشه همین دو احساس را در او برانگیخته.
سختترین جای کار این است که فکر کند ببیند شماره تلفن را کجا بنویسد، کجای دفترچه تلفنش. کاش یکجور زبان شخصی برای خودش داشت. توی پاریس مدت کوتاهی با یک استاد فلسفهی ایرانی بود که برای اینکه دانشجوها را بشناسد، اسم آنها را همراه جزییات بیرحمانهای از سر و شکل ظاهریشان به فارسی پشت فیشها یادداشت میکرد. یکبار فیشها را برای موشومی خوانده بود. روی یکی نوشته بود: "پوستش افتضاح" روی دیگری: "مچ پاها کَت و کلفت". اما موشومی نمیتواند چنین کلکی سوار کند؛ بلد نیست بنگالی بنویسد.
جومپا لاهیری، همنام، ترجمهی امیرمهدی حقیقت، نشر ماهی، چاپ سوم 1385
جومپا لاهیری در رمان همنام فکر کنم فقط همین یکجا اشارهای به ایرانیان میکند که خواندید (منظورم انسان ایرانیست نه فرش و گلیم ایرانی)؛ به نظرم حتا اگر از روی تصادف ملیت این استاد را ایرانی انتخاب کرده باشد، به نکتهی بسیار عمیقی اشاره میکند. اینکه برخی از ملتهای شرقی، ازجمله ما ایرانیان، هنوز رابطهشان را با زبان و سنت خود چنان سفت و سخت حفظ کردهاند که حتا در سرزمین بیگانه و در مرکز فرهنگی یک کشور بیگانه نیز می توانند از آن زبان و خط به مثابه پناهگاهی در برابر جهان خارج سود جویند. بدان پناه برند، جبهه بگیرند، دربارهي دیگران قضاوت کنند.
سختترین جای کار این است که فکر کند ببیند شماره تلفن را کجا بنویسد، کجای دفترچه تلفنش. کاش یکجور زبان شخصی برای خودش داشت. توی پاریس مدت کوتاهی با یک استاد فلسفهی ایرانی بود که برای اینکه دانشجوها را بشناسد، اسم آنها را همراه جزییات بیرحمانهای از سر و شکل ظاهریشان به فارسی پشت فیشها یادداشت میکرد. یکبار فیشها را برای موشومی خوانده بود. روی یکی نوشته بود: "پوستش افتضاح" روی دیگری: "مچ پاها کَت و کلفت". اما موشومی نمیتواند چنین کلکی سوار کند؛ بلد نیست بنگالی بنویسد.
جومپا لاهیری، همنام، ترجمهی امیرمهدی حقیقت، نشر ماهی، چاپ سوم 1385
جومپا لاهیری در رمان همنام فکر کنم فقط همین یکجا اشارهای به ایرانیان میکند که خواندید (منظورم انسان ایرانیست نه فرش و گلیم ایرانی)؛ به نظرم حتا اگر از روی تصادف ملیت این استاد را ایرانی انتخاب کرده باشد، به نکتهی بسیار عمیقی اشاره میکند. اینکه برخی از ملتهای شرقی، ازجمله ما ایرانیان، هنوز رابطهشان را با زبان و سنت خود چنان سفت و سخت حفظ کردهاند که حتا در سرزمین بیگانه و در مرکز فرهنگی یک کشور بیگانه نیز می توانند از آن زبان و خط به مثابه پناهگاهی در برابر جهان خارج سود جویند. بدان پناه برند، جبهه بگیرند، دربارهي دیگران قضاوت کنند.