۱۳۸۷/۵/۸

عدم روسری

بالاخره چند نفر شد؟ بیست و نه یا سی؟ نفر سی‌ام رو خودشون هم شک دارن انگار. نکنه یکی از ما باشه؟ من یا تو.

وقتی منوچهر آتشی مرد، خیلی از مطالبی که در رثاش نوشته شد، یه بازی لغوی کرده بود با فامیلی اون مرحوم. اکثرا یه چیزی مثل "آتشی خاموش شد" یا یه چیزی توی همین مایه‌‌ها. یادمه امید مهرگان یه مطلبی درباره‌ی این موضوع نوشته بود و گفته بود بعضی از ما ایرونی‌ها وقاحت رو به حدی می‌رسونیم که حتا وقتی تیتر خبر یه شاعر رو می‌زنیم، نمی‌تونیم قید شوخی و تفریح و بازی رو بزنیم.

اون خانم دکتر که خودش خودش رو کشت... (راستی حواستون بود که صنف عزیز پزشکان کمتر از هر کسی عکس‌العمل نشون دادند)

این آقای دکتر هم که قبلش صیغه رو خونده بوده، توی فیلم هم تنها چیزی که می‌بینید فقط عدم روسری هستش ...

"ایران سرزمینی‌ست نشاط‌‌آور ، حتا کمی بیش از اندازه." (اختناق در ایران، مورگان شوستر)

۱۳۸۷/۴/۳۱

به يه بابايي نارو زده. براي اين چيزهاست که مي‌کشن‌شون

در سالن غذاخوري هِنري باز شد و دو مرد آمدند تو. پشت پيشخان نشستند.
جورج از آن‌ها پرسيد: «چي مي‌خورين؟»
يکي از آن‌ها گفت: «نمي‌دونم. اَل، تو چي مي‌خوري؟»
اَل گفت: «نمي‌دونم. نمي‌دونم چي مي‌خورم.»
بيرون هوا داشت تاريک مي‌شد. آن‌ور پنجره چراغ خيابان روشن شد. آن دو مرد پشت پيشخان صورت غذاها را نگاه مي‌کردند. از آن سر پيشخان نيک آدامز داشت آن‌ها را مي‌پاييد. پيش از آمدن آن‌ها نيک داشت با جورج حرف مي‌زد.
امروز روز تولد ارنست همینگوی است.
این پاراگراف اول داستان آدمکش‌هاست. لینک ترجمه‌ی دریابندری را در سایت محشر دیباچه اینجا و ترجمه‌ی رضا قیصریه از همین داستان را اینجا می توانید بخوانید.

۱۳۸۷/۴/۲۹

ورود طولانی داستان‌های سالینجر به ایران

خدا می‌دونه که آدم خیلی سختگیری نیستم که بگم چرا علی شیعه‌علی اسم دختره رو به فارسی لویس تاجت نوشته و امید نیک‌فرجام لوییز تَگِت یا اینکه چرا اون یکی اسم داستان رو ورود طولانی "لویس تاجت" به جامعه ترجمه کرده و این یکی گفته لوییز تَگِت قاتی آدم بزرگ‌ها می‌شود. ولی این رو کجای دلم بذارم:

آقای علی شیعه‌علی اینجوری ترجمه کرده:
در پائیز بعد از آن، والدینش فکر کردند زمان آن است که او وارد چیزی بشود که آنها به آن جامعه می‌گفتند. به همین دلیل برایش یک کار در هتل شیک پنج ستاره‌‌ی "پیر" پیدا کردند و البته منتظر شکست سخت او در این کار ماندند. لویس لباس سفید پوشید و یک گل کوچک ارکیده روی لبه‌ی یقه‌اش زد ...
ولی آقای امید نیک‌فرجام اینطور ترجمه کرده:
و پاییز که رسید پدر و مادرش فکر کردند دیگر وقتش رسیده که او واردِ – به قول خودشان – جامعه شود. پس به افتخارش مهمانی پرخرجی در هتل پی‌یر راه انداختند که به استثنای چند نفر که بد سرما خورده بودند یا بهانه آوردند که مثلا پسرشان تازگی خیلی ناخوش‌احوال بوده، بقیه‌ی آدم حسابی‌ها در آن شرکت کردند. لوییز لباس سفید پوشید، گل ارکیده به سینه زد ...

اصلا دو تا داستان دیگه شده! اگر خاطرتون باشه قبلا یه مطلبی درباره ی مجموعه‌ی یادداشت‌های شخصی یک سرباز نوشتم و نظرم رو درباره‌ی ترجمه‌ی آقای شیعه‌علی از کارهای سالینجر گفتم. درواقع می‌خواستم اینجا درباره‌ی دو مجموعه داستان از سالینجر که تازه دراومده بنویسم (خوبه این مرد سی و دو داستان بیشتر ننوشته) که صحبت کشید به اینجا. اسم یکی از این دو مجموعه‌ هست هفته‌ای یه بار آدمو نمی‌کشه که پنج تا از داستان‌هاش رو امید نیک فرجام ترجمه کرده (من قبلا فرنی و زویی سالینجر رو با ترجمه‌ی ایشون خوندم) و پنج تاش رو لیلا نصیری‌ها. اسم اون یکی مجموعه نغمه‌ی غمگین هست که پنج تا از داستان‌های اون رو امیر امجد به فارسی برگردونده و پنج تای بقیه رو هم بابک تبرایی (که با سحر ساعی داستان جنگل واژگون سالینجر رو ترجمه کردن). کتاب‌های این نویسنده توی ایران توسط چند تا انتشاراتی چاپ می‌شه ولی اونهایی رو که انتشارات نیلا بیرون می‌ده، من بیشتر خوندم و ازشون راضی بودم ؛ خدا هم از اونها راضی باشه (فقط نمی‌دونم چرا هر کدوم از کتاب‌های این نویسنده رو می‌ده به چند تا مترجم که روش کار کنند؟) به هرحال امیدوارم شما هم از خوندن این سری از داستان‌های جدیدا ترجمه شده‌ی سالینجر لذت ببرید. سعی می‌کنم درباره‌ی این داستان‌ها بیشتر بنویسم.
and the following autumn her parents thought it was time for her to come out, charge out, into what they called Society. So they gave her a five-figure, la-de-da Hotel Pierre affair, and save for a few horrible colds and Fred-hasn’t-been-well-lately’s, most of the preferred trade attended. Lois wore a white dress, and orchid corsage

۱۳۸۷/۴/۲۰

طرحی برای یک ترانه

نهایتا خیلی تغییری نکرد. به همين خاطر گفتم فعلا بذارمش اينجا تا بعد:

چته داداش چرا هل مي‌دي، دارم مي‌افتم پايين
ما مثلا آخه داداشيم، شما و من و بنيامين
شما يه چيزي بهش بگين، دارم مي‌افتم تو چاه
عجب غلطي کردم من، با شما افتادم تو راه
خدا، اينجا کجاست ديگه، چي شد کارم به اينجا کشيد
طنابو نکش بالا ديگه، شما داريد کجا مي‌ريد
همه جام درد مي‌کنه، استخونام تير مي‌کشه
در چاهو ديگه نذاريد، چقدر طول مي‌کشه
ديگه کارم تمومه، ديگه کارم تمومه
استخونام تير مي‌کشه، همه‌جام درد مي کنه

بقیه اش توی اون یکی وبلاگه.

۱۳۸۷/۴/۱۴

تشکر از آرش

بعد از تیتراژ آخر فیلم The Diving Bell and The Butterfly که جایزه‌ی بهترین کارگردانی فستیوال کن 2007 رو نصیب Julian Shnabel کرد، نوشته بود:


نسخه‌ المانی توسط اقای بلیس نوشته شد
زیرنویس انگلیسی پیدا نشد
پس من خودم درست کردم
اما مثل المانیش
منم انگلیسی بومی حرف نمیزنم
پس امیدوارم اگه مشکلی از زیرنویس بود مرا ببخشید و از این لذت برده باشید
زیرنویس: آرش
به سفارش http://www.karajdvd.com/

خواستم فقط بگم به نظر من زیرنویس آرش مشکل خاصی نداشت.