ای دوست وقت خفتن و خاموشیات نبود
وز این دیار دورِ فراموشیات نبود
تو روشنا سرود وطن بودی و چو آب
با خاک تیره روز هماغوشیات نبود
میخانهها زنعرهی تو مست میشدند
رندی حریف مستی و مینوشیات نبود
دود چراغ موشیِ دزدان ترا چنین
مدهوش کرد و موسم خاموشیات نبود
سهراب اضطراب وطن بودی و کسی
زینان به فکر داروی بیهوشیات نبود
در پرده ماند نغمهی آزادی وطن
کاندیشه جز به رفتن و چاوشیات نبود
در چنگ تو سرود رهایی نهفته ماند
زین نغمه هیچ گاه فراموشیات نبود
ای سوگوار صبح نشابورِ سرمه گون
عصری چنین سزای سیه پوشیات نبود
محمدرضا شفیعی کدکنی
21 سپتامبر 2009، پرینستون
وز این دیار دورِ فراموشیات نبود
تو روشنا سرود وطن بودی و چو آب
با خاک تیره روز هماغوشیات نبود
میخانهها زنعرهی تو مست میشدند
رندی حریف مستی و مینوشیات نبود
دود چراغ موشیِ دزدان ترا چنین
مدهوش کرد و موسم خاموشیات نبود
سهراب اضطراب وطن بودی و کسی
زینان به فکر داروی بیهوشیات نبود
در پرده ماند نغمهی آزادی وطن
کاندیشه جز به رفتن و چاوشیات نبود
در چنگ تو سرود رهایی نهفته ماند
زین نغمه هیچ گاه فراموشیات نبود
ای سوگوار صبح نشابورِ سرمه گون
عصری چنین سزای سیه پوشیات نبود
محمدرضا شفیعی کدکنی
21 سپتامبر 2009، پرینستون
۵ نظر:
محشره
خیلی به موقع بود مرسی
مگه اينجا بوده شفيعی؟ برنامه اي هم داشته؟
نازنین جان یعنی شما الآن پرینستونی دیگه؟ خُب قاعدتن شما باید بهتر اخبار شهرتونو بدونی.
- مودی دقت کن!
- نظر در رابطه با پُست بذار! دقت کن!
مودی: از این کارای سخت از من نخواین جمعیت! برگردین خونه تون.
واقعا وقت خفتن و خاموشی نبود
ارسال یک نظر