یک- تاجالسلطنه: دستور رفت که در اندرون شاه
هم کسی را آگاه نکنند. تاجالسلطنه، دختر شاه، که خود از زنان مترقی ایران و
هوادار سوسیالیسم بود، وضع خود را در آن روز چنین توصیف میکند
یکی از خواجهها طاقت نیاورد
و گفت به شاه تیر انداختهاند، اما نخورده است. زنان سراسیمه بیرون ریختند. فغان و
شون برخاست. در آن روز بیخبر از همهجا هوس کرده ابروهای خود را سیاه کنم و
"نیتراتدارجان" مالیده بودم. وقتی آن هنگامه به پا شد، دویدم و داخل
جمعیت شدم. ناگهان کشیدهای به صورتم خورد و خون از دماغم سرازیر گشت. با تعجب
نگاه کردم، کشیدهی دیگری خوردم. مادرم بود که با کلمات درشت پرخاش میکرد:
"آیا امروز روزی بود که تو ابروی خود سیاه کنی؟" گریهکنان منزل آمدم.
هرچه شستم سیاهیها پاک نشدند. من هم تمام ابروی خود را تراشیدم. و به هر حال
گفتم: "سلام بر سلطنتی که در زوال است."
دو- صورت استنطاق با میرزا محمدرضای
کرمانی پسر ملاحسین عقدائی که عجالتا بدون اذیت و صدمه با زبان خوش تا اینقدر
تقریر کرده است و مسلم است بعد از صدمات لازمه ممکن است که مکنون ضمیر خود را بروز
دهد
س: حقیقتا اطلاع ندارید که
طپانچه چه شد؟ میگویند در آن میان زنی بود، طپانچه را او ربوده و برد
ج: خیر زنی در میان نبود،
اینها مزخرفات است. پس ایران ما یکباره نهلیست شده است که میان آنها اینطور زنی
شیردل پیدا میشوند
سه- چندین
سال قبل از ترور شاه به دست میرزا رضای کرمانی و پس از دستگیر گروهی شامل میرزا
رضا بعد از اغتشاشات ناشی از تبعید سیدجمال، زنی (که به ظن من ناصر همانا خواهر زن میرزا رضا مشهور به میرزا باجی، منشی مخصوص امین اقدس زن
ناصرالدین شاه بوده)، در اندرون کاخ نامهای انداخته بود خطاب به شاه که
خیال نکن که همه نمیفهمند،
خوب شاهکاری بدست آوردهای که مردم غیور و وطنپرست را به اسم بابی و غیره گرفته
به قتل میرسانی. اگر راست میگویی و دل داری، یک مو از سر اینان که گرفتهای کم
کن ببین دچار انتقام میشوی یا نه. از جان گذشتگان کم نیستند، جانت عوض جانهاست
."
کارنامه و زمانهی میرزا رضا کرمانی، هما ناطق، نشر نیما، آلمان، 1385