کتابفروشی هاشمی رو سر میدون ولیعصر دیدین یا نه؟ تا همین اواخر که توی خوابگاه دانشجویی زندگی می کردم و خوابگاهمون به میدون خیلی نزدیک بود، زیاد سر می زدم به اونجا و همین الانش هم با اینکه کتابفروشی نزدیکتر بهمون هست، ترجیح می دم که از کتابفروشی هاشمی کتاب بخرم. جلوی این کتابفروشی یه جعبه گذاشتن واسه ی کتاب های تخفیف دار؛ بعضی از اونها یه عیبی توی صحافی دارند و بعضی فقط کتاب های کم فروش قدیمی هستن. من هر وقت که می رم اونجا واسه ی خرید کتاب، یه نگاهی هم به این جعبه می ندازم تا ببینم کتاب بدرد بخوری توش پیدا می شه یا نه. کتاب "بهار رُم" نوشته ی امانواِل رُبلس (ترجمه ی عباس پژمان)، کتاب "هلال ماه نو" تاگور، "شعر صوفیانه ی فارسی" نوشته ی یوهانس دوبروین رو تا حالا از توی همون جعبه انتخاب کردم.
یه کتاب جالب دیگه که توی اون جعبه پیدا کردم، کتاب "گفت و شنود سید علی محمد باب با روحانیون تبریز" هستش. این کتاب رو از این بابت گرفتم که اولا درباره ی دوره ی قاجاره (که من دوست دارم بیشتر در موردش بدونم) و دوما اتفاقاتش توی تبریز می گذره. محتوای کتاب چیز بدرد بخوری نداره. بیشترش شرح مجلسیه که ناصرالدین شاه تو دوره ی ولیعهدیش -که توی تبریز می گذشت- ترتیب داده بوده تا صحت و سقم ادعاهای باب رو بفهمه که علی الظاهر منجر می شه به فلک کردن باب و اظهار پشیمانی او از ادعاهایش (استدلال به روش باگومبا باگومبا مثل همون حکایت مولانا که یارو رو اونقدر می زننش که مجبور می شه قبول کنه که "اختیار است، اختیار است، اختیار").
این باب توی کتاب مقدسش و سایر احادیث و روایاتش که طبق المعمول به عربی بوده از بیسوادی رعایت قواعد صرف و نحو عربی رو نمی کرده که به همین خاطر هم خیلی مورد طعن و کنایه ی علما و آخوندهای اون دوره بوده. ولی دلیلی که آورده واسه ی رعایت نکردن اصول و قواعد دستور زبان، خیلی خیلی جالب و شنیدنیه. من رو یاد تشبیه شاملو می ندازه درباره ی وزن و قافیه و ردیف در شعر کلاسیک فارسی که گفته بود مثل اینه که سر هر مصرع شحنه و نگهبانی وایستاده که بهت بگه چیکار کنی و چی بگی (نقل به مضمون). اما اصل توجیه حضرت باب:
سائلی از حضرت باب از حقیقت نحو و صرف سئوال کرده و او جواب نوشته بود که این هر دو (نحو و صرف) مانند آدم و حوا زوجین بودند در جنت احدیت اقامت داشتند؛ پس ولایت و دوستی ما را به آنها عرض کردند و آنها در قبول آن تقاعد ورزیدند، خداوند به مکافات این تقصیر آنها را از آن مقام تجرد به علم الفاظ تنزل داده، به قید اعراب و بند مقید کرد. این اوقات که نور وجود ما از مشرق ظهور طالع شد، آنها از در انابت درآمده، توسل به ما جستند؛ پس ما این قیود را از گردن آنها برداشتیم. حال این قیود از آنها مرتفع است؛ یعنی معلوم و مجهول و فاعل و مفعول و لازم و متعدی و معرب و مبنی و امثال آنها که در علم صرف و و نحو قواعدی برای آنها معین است، فرقی ندارد.