۱۳۸۵/۷/۲۱

"گفت آدم باید بتونه پایینِ یه تپه دراز بکشه، با گلوی پاره و خونی که آروم آروم می ره تا بمیره، و همین موقع اگه یه دختر زیبا یا یه پیرزن با یه کوزه ی قشنگ روی سرش از کنارش بگذره، باید بتونه خودشه رو یه بازو بلند کنه ببینه که کوزه صحیح و سالم به بالای تپه می رسه." به آن فکر کرد و پوزخند کوچکی زد. "خیلی دوس دارم خودِ حرومزاده ش این کارو بکنه."

فرنی و زویی، جی. دی. سالینجر، ترجمه ی امید نیک فرجام، انتشارات نیلا، چاپ سوم 1385

توضیحش سخته ولی واقعا نمی خواستم منبع متن رو بگم.

۱ نظر:

علی فتح‌اللهی گفت...

چیه؟ میترسی بیان از تو هم به خاطر چاپ کتابهای موهن در زمان وزارت ارشاد خاتمی تحقیق و تفحص کنن؟ راستشو بگو از کی پول میگیری از این کتابا میخونی؟ نکنه میخوای انقلاب کوزه ای راه بندازی؟