۱۳۸۵/۱۱/۲۹

لاتاری

چند وقت پیش داستان کوتاه ِ لاتاری نوشته ی شرلی جکسون رو خوندم. داستان فوق العاده ایه که از علیرغم کوتاهیش جذابیت ِ ویژه ای داره. ماجرا از این قراره که مردم یه روستا هر سال یه لاتاری (به روش قرعه کشی) رو اجرا می کنند. هر سال تمام اعضای ده توی میدون اصلی ده جمع می شن و طی یه مراسم خاص و پر آداب قرعه می کشند تا ببینند کی انتخاب میشه...
تا چند روزی تو فضاش مونده بودم. دقیقاً نمی دونم چرا؟ اما گمون کنم یه جور شباهت هست توش با زندگی ما. وقتی خوندمش، فکرم مدام حول مذهب می چرخید.
---
اگه از آخر داستان خبر ندارید و می خواهید که کامل بخونیدش اینجا رو ببینید.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

BlackBoxes!

Wow BlackBoxes are sometimes dangerous to use, but when they loose their color they can be no more a black box

The link mentioned here did not grant enough permissions to view the document, alternatively I found another download link:
http://nazlii.tripod.com/The_Lottery.pdf

Best Regards,
A.

Mehdi گفت...

Dear A26
Yes, blackboxes usually scare us!
Thanks for your attention and your note.

Unknown گفت...

Hesitation of the colors, probabilistically would been enthusiasm; although havn't been more dangerous nearly by coloromonoltical. Keep an eye open to its appreciation nevertheles.
Cheers!

علی فتح‌اللهی گفت...

مهدی جان این لینکت به ما حال نمیده. اگه میشه سفارش ما رو بهش بکن داداش

Naser گفت...

به من که حال می ده :(