اون روزی رضا به من گفت که چرا چیزی ننوشتی توی وبلاگ بعد از فوت کورت ونه گوت. گفتم والله از بس دوست دارم این نویسنده رو (و می خواستم که یه مطلب درباره اش بنویسم که حسابی باشه) این قضیه عقب افتاد (البته که توی چیزی که گفتم پرانتز نبود). این از این!
امروز داشتم توی اینترنت دنبال یه نوشته از ونه گوت می گشتم که ظاهرا برای روزنامه ی In These Times نوشته. دیدم خیلی از مطالب کتاب مرد بی وطن نوشته ی کورت ونه گوت همونطور که مترجم های کتاب - زیبا گنجی و پریسا سلیمان زاده – توی مقدمه گفته اند، توی این روزنامه هم پیدا می شه (درواقع کتاب مجموعه ی مقالاتی ست که ونه گوت توی این روزنامه نوشته). حالا این همه زر زدن و پرانتز گذاشتن واسه ی چی بود؟ هیچی؛ اگر مطلب کتاب مرد بی وطن همانی باشد که توی روزنامه گذاشته شده، اصلا نمی شه گفت که ترجمه امانت دارانه انجام شده:
امروز داشتم توی اینترنت دنبال یه نوشته از ونه گوت می گشتم که ظاهرا برای روزنامه ی In These Times نوشته. دیدم خیلی از مطالب کتاب مرد بی وطن نوشته ی کورت ونه گوت همونطور که مترجم های کتاب - زیبا گنجی و پریسا سلیمان زاده – توی مقدمه گفته اند، توی این روزنامه هم پیدا می شه (درواقع کتاب مجموعه ی مقالاتی ست که ونه گوت توی این روزنامه نوشته). حالا این همه زر زدن و پرانتز گذاشتن واسه ی چی بود؟ هیچی؛ اگر مطلب کتاب مرد بی وطن همانی باشد که توی روزنامه گذاشته شده، اصلا نمی شه گفت که ترجمه امانت دارانه انجام شده:
I recently gave a speech in Cleveland. I feel so safe there. The bi-partisanship of Neocons working in perfect harmony with the Christian Right has made this city so safe that Cleveland’s mayor is actually laying off police persons and fire fighters. There can only be one word for a community that secure: “Utopia.”
So many American communities are now such Utopias that only one issue remains to be dealt with in the next presidential election: Is the United States of America for or against homosexual marriage?
I’m going to tell you some news.
So many American communities are now such Utopias that only one issue remains to be dealt with in the next presidential election: Is the United States of America for or against homosexual marriage?
I’m going to tell you some news.
می خواهم خبری به تان بدهم.
No, I am not running for President, although I do know that a sentence, if it is to be complete, must have both a subject and a verb.
نه بابا، نامزد ریاست جمهوری نشده ام، اگرچه خوب می دانم که یک جمله اگر قرار است کامل شود، باید هم فاعل داشته باشد هم فعل.
Nor will I confess that I sleep with children. I will say this, though: My wife is by far the oldest person I ever slept with.
نه، نمی خواهم اعتراف کنم که به زنم خیانت کرده ام.
Here’s the news: I am going to sue the Brown and Williamson Company, manufacturers of Pall Mall cigarettes, for a billion bucks! Starting when I was only twelve years old, I have never chain-smoked anything but unfiltered Pall Malls. And for many years now, right on the package, Brown and Williamson have promised to kill me.
و اما خبر: می خواهم از شرکت دخانیات براون و ویلیام سون، تولیدکنندگان سیگار پالمال، بابت یک میلیارد دلار ادعای خسارت کنم! دوازده سال بیشتر نداشتم که سیگار را شروع کردم، هیچ وقت هم غیر از پال مال بدون فیلتر سیگار دیگری را آتش به آتش دود نکرده ام. سال های سال است که این شرکت دخانیات براون و ویلیام سون درست روی همین پاکت قول داده است که مرا بکشد.
But I am now eighty-one and a half!!!!
Thanks a lot, you dirty rats. The last thing I ever wanted was to be alive when the three most powerful people on the whole planet would be named Bush, Dick and Colon.
Thanks a lot, you dirty rats. The last thing I ever wanted was to be alive when the three most powerful people on the whole planet would be named Bush, Dick and Colon.
اما من حالا هشتاد و دو سال ام است. واقعا که دستتان درد نکند، ای حقه بازهای پست با این قول تان! هیچ دلم نمی خواست زنده باشم و روزی را ببینم که سه نفر از قدرتمندترین آدم های دنیا اسم شان باشد: بوش، دیک و کالین.
مرد بی وطن، کورت ونه گوت، ترجمه ی پریسا سلیمان زاده اردبیلی و زیبا گنجی، انتشارات مروارید، چاپ اول 1386
مرد بی وطن، کورت ونه گوت، ترجمه ی پریسا سلیمان زاده اردبیلی و زیبا گنجی، انتشارات مروارید، چاپ اول 1386
False Advertising, by Kurt Vonnegout, In These Times