اين روزها کتاب کار روشنفکري نوشته ي بابک احمدي را گذاشته ام کيفم تا توي تاکسي و مترو و سرويس اگر فرصتي دست داد بخوانمش. ولي باور کنيد که هرموقع که کتاب را از کيفم درمي آورم تا بخوانم نصف حواسم به اين است که کسي جلد کتاب را نبيند و عنوان کتاب را نخواند. مدام مي ترسم از اينکه اگر کسي اسم کتاب را ببيند چه قضاوتي درباره ي خواننده اش خواهد کرد. فکر مي کنم عنوان روشنفکر در اين مملت بيشتر يک فحش تلقي مي شود تا کلمه اي که براي اطلاق به يک طبقه ي خاص (فرهيختگي اش پيشکش) بکار مي رود.
احمدي نظر ژان پل سارتر را درباره ي روشنفکر اينگونه مي نويسد و من فکر کنم بخشي از آن بسيار هوشمندانه و دقيق است:
از آنجاکه در شرايط حاضر انتظار طبقه ي حاکم از روشنفکر اين است که فقط کارشناس دانش عملي باشد و حتا توقع سازمان دادن به ايدئولوژي را از اين لايه ي مستقل ندارد، روشنفکر در هوا معلق مي ماند. در عمل هيچ ارتباطي با طبقات فرودست جامعه ندارد، زيرا پرورش يافته ي طبقه ي ميانه است. عقايد او به صورت باورهاي همگاني بيان مي شود و در نتيجه توانايي طرح مسائل روزمره را ندارد. کسي او را به رسميت نمي شناسد. او فاقد قدرت است. کسي درباره ي يافته هايش از او چيزي نمي پرسد. هنوز پرسشگر است اما پرسش هايش تجريدي اند، يا درباره ي خود او هستند. او "غيرديالکتيکي" مي انديشد. به جزئيات توجه دارد و از امور کلي در هراس است. ايدئولوژي حاکم او را مي سازد، درحاليکه زماني خودش سازنده ي اين ايدئولوژي بود. در تقابل با او روشنفکر راستين راديکال است. او مي فهمد که بايد در کنار ستمديدگان قرار گيرد: "يگانه راهنماي او در اين مسير، خشونتِ منطقي و راديکاليسم اوست". روشنفکر مي داند که بدون اينکه ديگران را آزاد کند، نخواهد توانست خود را آزاد کند. او بايد از طبقه ي حاکم فاصله بگيرد و نمي تواند اين کار را بدون کمک توده ها به انجام رساند. وظيفه ي روشنفکر امروزي مبارزه با ايدئولوژي حاکم و پشت سرگذاشتن تناقض هاي وجودي خودش از راه راديکاليسم است.
کار روشنفکري، بابک احمدي، نشر مرکز، چاپ دوم، 1385
احمدي نظر ژان پل سارتر را درباره ي روشنفکر اينگونه مي نويسد و من فکر کنم بخشي از آن بسيار هوشمندانه و دقيق است:
از آنجاکه در شرايط حاضر انتظار طبقه ي حاکم از روشنفکر اين است که فقط کارشناس دانش عملي باشد و حتا توقع سازمان دادن به ايدئولوژي را از اين لايه ي مستقل ندارد، روشنفکر در هوا معلق مي ماند. در عمل هيچ ارتباطي با طبقات فرودست جامعه ندارد، زيرا پرورش يافته ي طبقه ي ميانه است. عقايد او به صورت باورهاي همگاني بيان مي شود و در نتيجه توانايي طرح مسائل روزمره را ندارد. کسي او را به رسميت نمي شناسد. او فاقد قدرت است. کسي درباره ي يافته هايش از او چيزي نمي پرسد. هنوز پرسشگر است اما پرسش هايش تجريدي اند، يا درباره ي خود او هستند. او "غيرديالکتيکي" مي انديشد. به جزئيات توجه دارد و از امور کلي در هراس است. ايدئولوژي حاکم او را مي سازد، درحاليکه زماني خودش سازنده ي اين ايدئولوژي بود. در تقابل با او روشنفکر راستين راديکال است. او مي فهمد که بايد در کنار ستمديدگان قرار گيرد: "يگانه راهنماي او در اين مسير، خشونتِ منطقي و راديکاليسم اوست". روشنفکر مي داند که بدون اينکه ديگران را آزاد کند، نخواهد توانست خود را آزاد کند. او بايد از طبقه ي حاکم فاصله بگيرد و نمي تواند اين کار را بدون کمک توده ها به انجام رساند. وظيفه ي روشنفکر امروزي مبارزه با ايدئولوژي حاکم و پشت سرگذاشتن تناقض هاي وجودي خودش از راه راديکاليسم است.
کار روشنفکري، بابک احمدي، نشر مرکز، چاپ دوم، 1385
۹ نظر:
اینا همش نظرات سارتر بود یا مبتنی بر نظرات سارتر بود؟ یعنی منظورم اینه که نظر نویسنده هم توش لحاظ شده یا نه؟
بابک احمدی می گه که اینها نظرات سارتر است و البته بعدش نقد می کنه یه قسمتی رو.
چطور؟
جالبه آخه احساس کردم یه بخشاییش بی ارتباط با وضعیت خاص روشنفکری در ایران نیست. بازم از این کتاب یه چیزایی بذاری ممنون میشم
غیر دیالکتیکی یعنی چی؟ اینو نفهمیدم. یعنی تلاش برای توجه به جزئیات؟ نه؟ لطفا ًبا مثال توضیح دهید
:(
سلام سهيل جان
راستش نمي دونم. درواقع براي همين مراجعه کردم به اون لينک. مي دوني فکر کنم ديالکتيک هگلي رو در حد خيلي ساده و ابتدايي مي فهمم ولي نمي دونم که تفکر ديالکتيکي يعني چه؟ و اين رو مي خواستم از خود تو بپرسم(وقتي که براي موضوع شريعتي توي کامنتت نوشتي که بايد به روش ديالکتيکي در اينباره انديشيد) باور مي کني؟ و حالا مي پرسم که آيا تفکر ديالکتيکي يعني اينکه درباره ي يک موضوعي به نوعي دوقطبي فکر کنيم؟ يعني نوعي ديناميسم رو بر موضوع مورد تفکر قائل بشيم؟ چيزي که هم خودشه و هم نفي خودش؟
يعني تفکر ديالکتيکي رو من نمي دونم که دقيقا چه نوع انديشه اي هست؛ غيرديالکتيکي رو هم بالبطع نمي دونم.
شاید بشه گفت تفکر نقدنشده یا نقدناپذیر.من با نظرش زیاد موافق نیستم. خیلی شعاریه.با خرمگس سقراط بیشتر موافقم.
سلام علی جان
خرمگس سقراط همون روشنفکره؟ منظورم اینه که تعبیر خرمگس درباره ی فیلسوف استفاده شده یا درباره ی روشنفکر؟
یه چیز رو نباید فراموش کنی و اون اینکه سارتر درباره ی روشنفکر چند ده سال پیش صحبت می کنه و شرایطش و نمی خواد تعریفی از روشنفکر ارائه کنه!
سلام
من فکر میکنم کلمه فیلسوف در آن زمان بسیار نزدیک به مفهوم روشنفکر امروز است.
ارسال یک نظر