۱۳۸۸/۲/۱۷

چه کنم؟

این روزها روزهایی هستند که فکر می کنم باید بنویسم ولی نه حس نوشتن دارم و نه می دانم که چه بنویسم.
روزهای خوش و کماکان ناباوری.
اتفاق بزرگی تو زندگیم افتاده و هنوز گیجم. چند سال منتظر بودم و الان فقط یک هفته است که اینجام. تو شهری که دوستش دارم و آسمانش انگار رنگ تازه ای داره.

۷ نظر:

parissa گفت...

فقط لذت ببر!
:)

Sohail S. گفت...

yani kodoom shahr?

علی فتح‌اللهی گفت...

بی خیالی طی کن و لذت ببر روزهای دیگری هم در راهه

Mehdi گفت...

تورنتو یعنی

Maryam گفت...

راستش من هم با بقیه موافقم. اونقدر باید از این روزها لذت ببری تا تلافی اون روزها دربیاد. احتمالا به زودی یه دوره ی پر از فعالیت و نشاط برات شروع می شه که شاید مجبور باشی بدوی. ;)

مرضیه گفت...

سلام.
خوش به حالت که به آرزوت رسیدی. پس جرا دیگه بهونه میاری..؟ خیلی آرزوی موقعیت شمارو دان.
امیدوارم مؤف باشید.
راستی اگه دلتون خواست میتونید به وبلاگ من سری بزنید.خوشحال میشم.
marzieh276.persianblog.ir

ناشناس گفت...

شاید آن روز که سهراب نوشت:تا شقایق هست زندگی باید کرد...خبری از دلپر درد گل یاس نداشت..باید اینطور نوشت:هر گلی هم باشی چه شقایق!چه پیچک و یاس.زندگی یک رویاست.رویا در گرو خاطرات .خاطره در گرو فاصله هاست وفاصله تلخ ترین خاطره ها...شاید از خیلی ها دور باشی ول یادت باشه دوری گذراست و هدفت که باقی میمونه
آرزومند آرزوهایتان
رها