۱۳۸۸/۷/۱۳

عشق های زندگیم

بعد از حدود دو سال بالاخره "خاطرات روسپیان سودازده من*" آخرین اثر ماکز رو خوندم. بخش زیر قسمتی از این داستان زیباست.

"برخلاف سایر اثاثیه منزل وخودم، میزی كه روی آن می نویسم با گذشت زمان هنوز خوب و سالم مانده است. دلیلش هم این است كه آن راپدربزرگ پدریم كه نجار قایق ساز بود از چوب اعلا ساخت. هر روز صبح، حتی اگر چیزی برای نوشتن نداشته باشم، با چنان نظم و ترتیبی به سراغش رفته ام كه منجر به از دست دادن عشق های زندگیم شده است."

* خاطرات روسپیان سودازده من، گابریل گارسیا مارکز، امیر حسین فطانت، نشر ایران، چاپ اول: 1384

۱۰ نظر:

Maryam گفت...

خيلي قشنگه.

علی فتح‌اللهی گفت...

‌از اون حرفاست که میگم آخ چرا من زودتر به فکرم نرسیده بود بگم؟!

زینب گفت...

من کلا از این کتابه زیاد خوشم نیومد .یه جورهایی به نظرم ضد زن اومد .هر سال یک زن برای روز تولد یک مرد .
اما تکه ی انتخابی خوب بود .

این جا رو با اجازتون لینک می دم .

Sohail S. گفت...

چرا من با این راوی همزات پنداری ندارم؟

Sohail S. گفت...

تصحیح: منظور هم-ذات پنداری می باشد.

حكايه گفت...

سلام!
وبلاگ شما را مرتب مطالعه مي كنم ولي قبلا نتونستم نظر بنويسم.
اميدوارم اين دفعه بشود.
خسته نباشيد.

peyman گفت...

سلام دوست عزیز . خوشحالم که با شما و وبلاگتون آشنا شدم . منهم گاهی چیزایی مینویسم . البته نویسنده نیستم . فقط برای ارضای خودم مینویسم . قبلا وبلاگی داشتم باسم ت مثل تنهایی که توش داستان مینوشتم ولی بنا به دلایلی مسدودش کردم و تو بلاگ جدید مطالبشو میارم. خوشحال میشم اگه بیای و راهنماییم کنی . لینک وبلاگتونو میزارم تو وبلاگم اگه دوست داشتین شما هم منو لینک کنین .

Montra گفت...

http://ehda.ir

بامداد سیاه گفت...

سلام من آپم
با دو شعر
[گل]
THIS MESSEGE IS BEING SENT TO ALL
جسارت بنده رو می بخشید که این جمبه کلیشه ای رو نوشتم
بیشتر منظورم اینه که بببینم
این دو تا شعر آخری خوبه یا نه؟
ممنون

ناشناس گفت...

سلام
لطفا به سایت من سر بزنید
www.shortstory.somee.com