۱۳۸۵/۱/۱۸

جستجو در تصوف

1. از خدای به خدای رفتم تا ندا کردند از من در من که ای تو، من. (نقل از کتاب تذکره الاولیاء شیخ عطلر نیشابوری)

2. درباره ی فضیل بن عیاض می گویند که به عزلت علاقه داشت و خوف و قبض بر وی چندان غلبه یافته بود که با مرگ او گویی حزن نیز از عالم رخت بربست.
علاقه اش به انزوا چندان بود که یکبار عبدالله مبارک را که به دیدارش می رفت، گفت بازگرد وگرنه من بازگردم چرا که تو می آیی تا مشتی سخن بر من بپیمایی و من مشتی سخن بر تو پیمایم.

3. من از اوایل جوانی تا امروز که عمرم از پنجاه برگذشته است همواره در باب عقاید هر فرقه و اسرار هر مذهب جستجو کرده ام و شوق و علاقه یی که به درک حقایق داشتم به جایی رسیده بود که هم از آغاز حال رشته ی تقلید را گسسته بودم و با خود می اندیشیدم که چون مطلوب من علم بر حقیقت چیزهاست ناچار باید نخست بدانم حقیقت خود علم چیست؟ پس دریافتم که علم یقینی آنست که در آن، معلوم به نحوی انکشاف بیابد که جای شک و ریب نباشد و امکان وهم و غلط نرود. از این رو توجه پیدا کردم که آنچه را براین وجه معلوم خویش نکرده ام علمی است که بر آن اعتمادی نیست و آن را نمی توانم علم یقینی بخوانم. وقتی علوم خویش را در خاطر آوردم دریافتم که علمی تا این حد آمیخته به یقین را جز در آنچه به حسیات و ضروریات نباید اعتماد کنم. (نقل از کتاب المنقذ من الضلال امام ابوحامد غزالی)

جستجو در تصوف، عبدالحسین زرین کوب، چاپ ششم، 1379، موسسه ی انتشارات امیرکبیر

۴ نظر:

علی فتح‌اللهی گفت...

شاید بشه اسم اینو گذاشت پارادوکس غزالی

ناشناس گفت...

سلام بر استاد اعظم / بالاخره آفتاب از آنطرف آپید ! / می گم از جون این صوفی ها چی می خوای ؟ بابا یه کم مدرن بیا / ولی باحال بود / منم حس اون منزویه رو پیدا کردم / چقدر دلم میخواد حرف بزنم ولی .../ راستی ...

Naser گفت...

سلام علی جان
خود استاد زرین کوب می گه که کلام غزالی در این موضع، یادآور اقوال دکارت در "گفتار در روش راست راه بردن عقل" هستش.
به هر حال امام غزالی که مانند برادرش شیخ احمد از درس و بحث نظامیه ی بغداد بریدند و به تصوف گرایش پیدا کرده بود تاثیر خیلی زیادی توی فرهنگ ایران داشته و بعضی ها اصلا افول گرایش های عقل گرایانه توی ایران رو به تاثیرات اما غزالی نسبت می دن. یعنی امام غزالی چنان فلسفه و تمام فعالیت های عقلی ولو با جهت گیری های دینی یعنی علم کلام رو تخطئه کرد که این گرایش های نوپا دیگه نتونستند قد علم کنند.

سلام محمدجان
خودم هم بالاخره فهمیدم که اکثر نوشته هام بوی گند درویش مسلکی میدن هرچند هدف من از نوشتن اونها به نظر خودم موضوعات ادبی بوده و نه گرایش های فکری صرفشون.
یه قراری بزار دیگه بابا. دلمون تنگ شده واست.

علی فتح‌اللهی گفت...

آخ که داغ دل ابن سینا رو تازه کردی