به نظر من جعفر مدرس صادقی در ادبیات معاصر ایران پدیده ي منحصربفردیه. اولین چیزی که ازش خوندم "گاوخونی" بود. اولین نامه ای که به مریمی نوشتم پنج، شیش صفحه اش درباره ي همین گاوخونی بود. اواخر که مراجعه کردم به اون نوشته ها دیدم عجب چرت و پرتی هایی نوشته بودم اون موقع.
یکی از فیلدهای فعالیت جعفر مدرس صادقی تصحیح متون ادبی کلاسیک فارسیه. ایده ي جالبی هم پشت این کارشه. اعتقاد داره که نباید این متن ها رو به عنوان موضوعات تحقیقی خوند بلکه به عبارت ساده باید از خوندن اونها لذت برد. من اصفهان که بودم مقالات شمس رو به تصحیح همین آقا خوندم و این عیدی یه چهار، پنج تای دیگه از مجموعه ي تصحیحاتش رو واسه ي تولدم گرفتم (روز تولد من 13 فروردینه).
مدرس صادقی واسه ي تفسیر طبری مقدمه ي قشنگی نوشته که به نظر من از زیباترین ستایش هایی ست که از ادبیات در زبان فارسی انجام شده:
اما می دانیم که ادبیات چیزی "یاد نمی دهد". ادبیات فراتر از این حرفهاست. هیچ کس نمی خواهد با خواندن رمان و داستان کوتاه چیزی یاد بگیرد. خواندن ادبیات تجربه ای ست فراتر از آموختن، فراتر از تحقیق و تتبع و فراتر از وقت گذرانی. ادبیات حدود را در هم می شکند، نگاه تازه ي ما به جهان (،) ابعاد گم شده و بکری را در برابر ما می گشاید. ادبیات حتا وسیله ي درهم شکستن حدود و قالب ها نیست. چیزی ست فراتر از وسیله و فراتر از همه ي حدود که در هیچ قالبی نمی گنجد. ادبیات غایت آمال ماست. عالی ترین محصول زندگی و مقصود و معبود ماست. شاید با آموزش و پژوهش بتوانیم مقدمات وصول به این معبود را فراهم کنیم. اما از مقدمات که عبور می کنیم، می رسیم به آزادی. وقتی که از ادبیات حرف می زنیم، فقط با آزادی سر و کار داریم. مخاطب ادبیات یک خواننده ي آزاد است که با رغبت و شوق به سراغ کلام مکتوب می آید تا با آن جفت شود – بی هیچ واسطه ای- و متن هیچ گاه برای او تجلی گاه آرا و عقاید انتزاعی و آموختنی ها نیست. او در درجه ي اول، می خواهد از خواندن متن لذت ببرد.
یکی از فیلدهای فعالیت جعفر مدرس صادقی تصحیح متون ادبی کلاسیک فارسیه. ایده ي جالبی هم پشت این کارشه. اعتقاد داره که نباید این متن ها رو به عنوان موضوعات تحقیقی خوند بلکه به عبارت ساده باید از خوندن اونها لذت برد. من اصفهان که بودم مقالات شمس رو به تصحیح همین آقا خوندم و این عیدی یه چهار، پنج تای دیگه از مجموعه ي تصحیحاتش رو واسه ي تولدم گرفتم (روز تولد من 13 فروردینه).
مدرس صادقی واسه ي تفسیر طبری مقدمه ي قشنگی نوشته که به نظر من از زیباترین ستایش هایی ست که از ادبیات در زبان فارسی انجام شده:
اما می دانیم که ادبیات چیزی "یاد نمی دهد". ادبیات فراتر از این حرفهاست. هیچ کس نمی خواهد با خواندن رمان و داستان کوتاه چیزی یاد بگیرد. خواندن ادبیات تجربه ای ست فراتر از آموختن، فراتر از تحقیق و تتبع و فراتر از وقت گذرانی. ادبیات حدود را در هم می شکند، نگاه تازه ي ما به جهان (،) ابعاد گم شده و بکری را در برابر ما می گشاید. ادبیات حتا وسیله ي درهم شکستن حدود و قالب ها نیست. چیزی ست فراتر از وسیله و فراتر از همه ي حدود که در هیچ قالبی نمی گنجد. ادبیات غایت آمال ماست. عالی ترین محصول زندگی و مقصود و معبود ماست. شاید با آموزش و پژوهش بتوانیم مقدمات وصول به این معبود را فراهم کنیم. اما از مقدمات که عبور می کنیم، می رسیم به آزادی. وقتی که از ادبیات حرف می زنیم، فقط با آزادی سر و کار داریم. مخاطب ادبیات یک خواننده ي آزاد است که با رغبت و شوق به سراغ کلام مکتوب می آید تا با آن جفت شود – بی هیچ واسطه ای- و متن هیچ گاه برای او تجلی گاه آرا و عقاید انتزاعی و آموختنی ها نیست. او در درجه ي اول، می خواهد از خواندن متن لذت ببرد.
۴ نظر:
ناصر مطمئني فراتر از غایت آمال نيست !!
پس اینطور بوده که علاقه مند شدی درباره شمس بخونی. اگر تونستی دربارش بنویس؛ که چه لزومی برای خوندن اینجور چیزها میبینی.
راستی تولدت مبارک! (با تاخیر!)
سلام جوادجان. سلام سهیل جان
سعی می کنم یه چیزی بنویسم درباره ی دلایلم برای خوندن آثار کلاسیک فارسی. واسه ی خودم هم مفیده از این بابت که ذهنیتم رو جمع و جور می کنه.
از بابت تبریک تولد هم مرسی
ارسال یک نظر