۱۳۸۶/۱/۶

برف در زيباترين روز سال

ک. پرسید: تا بهار چقدر مانده است؟
پپی تکرار کرد: تا بهار؟ زمستان ما طولانی است، زمستانی بسیار طولانی و یکنواخت. ولی ما این پایین از آن شکایت نمی کنیم، ما از زمستان در امانیم. بالاخره روی بهار نیز می آید، و به گمانم یک وقتی هم برای تابستان هست؛ اما حالا، در خاطره یمان، بهار و تابستان چنان کوتاه می نمایند که انگار بیشتر از دو روز نمی پایند و حتا در آن روزها، حتا وسط زیباترین روز، حتا آن زمان گاهی برف می بارد.

قصر، فرانتس کافکا، ترجمه ی امیر جلال الدین اعلم، انتشارات نیلوفر، چاپ سوم 1381

۱ نظر:

علي دهقانيان گفت...

مطلب جالبی بود هرچند عنوانش اول کمی گمراه کننده است. شاید همین هم جالبترش کرده بود.