۱۳۸۴/۱۲/۲۳

عنوان مطلب اختیاری ست

من یکی از موارد زیر را پیشنهاد می کنم (بخصوص دومی را):
یک. من به خواب اندر چنان دیدم
دو. یا یارانِ من، زندانیان!
سه. این خواب دروغ بود
چهار. این قضا رفت و بودنی بود
پنج. این خواب ما بدل کردیم

و اما مطلب:
پس چون روزگار برآمد، ملک خشم گرفت بر دو غلام خویش و هر دو را به زندان فرستاد. و یوسف زندانیان را خواب همی گزاردی. واین دو غلام مَلِک گفتند این غلام همی خواب گزارد و ایدون همی گویند که خوابگزاری نیک است. ما دو خواب از برِ خویش بنهیم و از این غلام بپرسیم. پس هر یک خوابی از برِ خویش بنهادند و پیش یوسف آمدند و آن خواب از او پرسیدند. یکی گفت "من به خواب اندر چنان دیدم که اندر عَصیرخانه ی رَزی (کارگاه شرابگیری) بودم و انگور همی فشاردم و از آن انگور همی شیره کردم." و دیگر گفت "من به خواب اندر چنان دیدم که بر سرِ خویش خوانی نهاده بودم و مرغان همی آمدند و از آن خوان همی ربودند و به هوا اندر بردند."
و یوسف، همان گاه، تعبیر خواب ایشان بدانست، و لیکن نخواست که همان گاه ایشان را تعبیر کند – از بهر آن که خواب یک تن از ایشان بد بود: نخواست که به آن غمِ زندان او را غمی دیگر افزاید. یوسف تغافل همی کرد. چون دانست که چاره نیست، آنگاه، گفت "یا یارانِ من، زندانیان! اما یکی از شما باز شرابدار مَلِک شود و ملک خویش را شراب دهد. و اما این دیگر: مَلِک او را به دار کند تا به آن دار بمیرد و مرغان اندرآیند و مزغِ (مغز) سر او همی خورند و به آسمان اندر همی پرند."
چون ایشان این خواب بشنیدند، گفتند "این خواب دروغ بود – که ما همه از بر خویش نهاده بودیم." یوسف گفت "این قضا رفت و بودنی بود. این، همچنین که من گفتم، بر شما بیاید!"
گروهی گویند ایشان هر دو خواب دیده بودند، و لیکن آن خوابِ بد شرابدار دیده بود و آن سَره خوان سالار دیده بود. پس بَدَل کرده بودند: این خواب خویش آن را داده بود و او خواب خویش او را داده بود. چون یوسف این خواب بگزارد، یکی را بد آمد و یکی را سَره. گفتند "این خواب ما بدل کردیم." یوسف گفت "این، همچنان که گفتید، ببود."

ترجمه ی تفسیر طبری (قصه ها)، ترجمه ی کتاب جامع البیان فی تفسیر القرآن نوشته ی محمد بن جریر طبری توسط جمعی از علمای ماورءالنهر، ویرایش جعفر مدرس صادقی، نشر مرکز، چاپ سوم 1383

۲ نظر:

علی فتح‌اللهی گفت...

سلام

من تمام یا بخشی از این جمله رو پیشنهاد می دم:

این، همچنان که گفتید، ببود

از این گذشته این مطالبی که از تفسیر طبری مینویسی من یاد یه دوره زمانی خاص میندازه که من همین کتابو میخوندم. کتاب درسی یکی از هم خونه ایها بود. یادمه همیشه با تعجب میگفت من خودم اینو نمیخونم تو واسه چی سرت همش تو این کتابه. جالبه که تا چشمم به مطلب می افتم میرم تو اون فضا انگار دارم همونجا زندگی میکنم.

با اینکه خیلی سندیت نداره اما برام خیلی جذاب بود. یادمه تموم که شد به دوستم گفتم از این درسا دیگه ندارید؟

ممنون

ناشناس گفت...

سلام
میتونم بگم هیچ داستانی رو به اندازه ی داستان خوابگزاری یوسف نشنیدم. در انواع و اقسام مختلف و در کتاب های متفاوت، این داستان به نحوی مطرح شده ولی هیچ کدوم به اندازه ی این یکی برام جالب نبود! از انتخاب خوبت ممنون