سهیل توی مطلبی با عنوان ریلهای فلزی (که خودش اون رو یه پست درجه سه میدونه) یه گزارهی بسیار درخشان داره:
ساختن اندیشه، یک عمل جمعی و گروهی است. به این معنی که در جمع صورت می گیرد. مهم نیست که نتیجه ی حاصل، کار یک فرد باشد. گوشه گیری از جریان جمعی تفکر باعث بلوکه شدن مولف می شود.
فکر میکنم این مطلب از جان استوارت میل، تاییدی بر این حرف سهیل باشه:
در مورد هر انسانی که قضاوتش به راستی شایستهی اطمینان است این سوال پیش میآید که چطور شده است عقیدهی وی این اندازه مورد اطمینان قرار گرفته است؟
برای اینکه فکرش برای شنیدن هر نوع تنقیدی از رفتار و عقایدش باز بوده است. برای اینکه عادت داشته است به تمام آن حرفهایی که بر ضد عقایدش اقامه میشده است گوش بدهد تا اینکه بتواند از گفتههای صحیح مخالفان بهرهمند گردد و در همان حال خود بیپرده ببیند که چه قسمتهایی از گفتهها و دلایل ایشان باطل است و بطلان آن را سر فرصت به دیگران هم نشان بدهد. برای اینکه احساس کرده است که تنها راهی که یک موجود بشری به کمک آن میتواند تا حدی به شناختن "سرتاپای یک موضوع" موفق گردد این است که به هر گونه حرف یا نظری که اشخاص مختلف، با عقاید مختلف، دربارهی آن موضوع دارند گوش دهد و تمام شکلهایی را که آن موضوع در افکار مختلف به خود میگیرد از نظرگاه صاحبان آن افکار بررسی کند. هیچ خردمندی جز با گذشتن از این راه خردمند نگردیده است و اصلا نیروی خالقهی فهم بشر طوری آفریده نشده است که وی بتواند از راهی دیگر خردمند گردد.
رساله دربارهی آزادی، جان استوارت میل، ترجمهی جواد شیخ الااسلامی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم 1375
ساختن اندیشه، یک عمل جمعی و گروهی است. به این معنی که در جمع صورت می گیرد. مهم نیست که نتیجه ی حاصل، کار یک فرد باشد. گوشه گیری از جریان جمعی تفکر باعث بلوکه شدن مولف می شود.
فکر میکنم این مطلب از جان استوارت میل، تاییدی بر این حرف سهیل باشه:
در مورد هر انسانی که قضاوتش به راستی شایستهی اطمینان است این سوال پیش میآید که چطور شده است عقیدهی وی این اندازه مورد اطمینان قرار گرفته است؟
برای اینکه فکرش برای شنیدن هر نوع تنقیدی از رفتار و عقایدش باز بوده است. برای اینکه عادت داشته است به تمام آن حرفهایی که بر ضد عقایدش اقامه میشده است گوش بدهد تا اینکه بتواند از گفتههای صحیح مخالفان بهرهمند گردد و در همان حال خود بیپرده ببیند که چه قسمتهایی از گفتهها و دلایل ایشان باطل است و بطلان آن را سر فرصت به دیگران هم نشان بدهد. برای اینکه احساس کرده است که تنها راهی که یک موجود بشری به کمک آن میتواند تا حدی به شناختن "سرتاپای یک موضوع" موفق گردد این است که به هر گونه حرف یا نظری که اشخاص مختلف، با عقاید مختلف، دربارهی آن موضوع دارند گوش دهد و تمام شکلهایی را که آن موضوع در افکار مختلف به خود میگیرد از نظرگاه صاحبان آن افکار بررسی کند. هیچ خردمندی جز با گذشتن از این راه خردمند نگردیده است و اصلا نیروی خالقهی فهم بشر طوری آفریده نشده است که وی بتواند از راهی دیگر خردمند گردد.
رساله دربارهی آزادی، جان استوارت میل، ترجمهی جواد شیخ الااسلامی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم 1375
۱ نظر:
راستش عصاره ی فکری که داشتم رو بیان کردی. باید همین یک جمله را می گفتم و بقیه را حذف می کردم! اونوقت از درجه سه بودن کمی ارتقاء پیدا می کرد!
عبارت و سوالی که به کار بردی خیلی بجاست: "در مورد هر انسانی که قضاوتش به راستی شایستهی اطمینان است این سوال پیش میآید که چطور شده است عقیدهی وی این اندازه مورد اطمینان قرار گرفته است؟"
فکر می کنم این واقعا دغدغه ماست.
با نتیجه گیریت موافقم: خصوصا ً این جمله:
"اصلا نیروی خالقهی فهم بشر طوری آفریده نشده است که وی بتواند از راهی دیگر خردمند گردد."
ارسال یک نظر