خانم مي مي خلوتي شاعري بريتانيايي و ايراني الاصلي ست که خانم فريده حسن زاده (مصطفوي) در شماره ي آخر مجله ي گلستانه معرفي اش کرده است (خانم حسن زاده را که يادتان هست؟ قبلا چند شعر از کتاب شعر آمرکاي لاتين در قرن بيستم ترجمه ي ايشان را در وبلاگ گذاشته ام و همچنين شعري از خودشان) بعد از مدت ها چند شعر خوب خواندم. شما هم مي خواهيد بخوانيد؟
فقط قبل از خواندن اين سه شعر از مي مي خلوتي بگويم که رسم الخط مجله ي گلستانه را اندکي تغيير دادم تا مناسب ساير نوشته هايم باشند.
عشق
وقتي کسي بر بالينت مي نشيند
گيسوانت را لحظه هاي متمادي مي نوازد
سپس به آرامي دور مي شود،
اگرچه حس مي کني تشک سبک شده
و تکيه گاهت تعادل خود را از دست داده
چنانکه گويي به رغم هموار بودن
شيب پيدا کرده و کج شده،
اگرچه صداي گام هاي او را مي شنوي که دور مي شود،
اما ايمانت را به زندگي بازمي يابي
روياهايت را به زمين و زمان پيوند مي زني
و به جاري ازلي و ابدي شب و روز مي پيوندي
سرشار از قدرت مردن و ديگربار زنده شدن.
اندوه واره
شنيده نمي شوي. صدا نزن. اشک نريز.
ديده نمي شوي. هيچ برگي بر شاخساري نمي جنبد
بيرون اتاقت، فقط راهروها و درها و آسمان.
تيک تاک ساعت شتاب گرفت، کند شد، نه براي تو
که بپرسي چرا، فقط براي تيک تاک کردن. به عقربه ها اعتماد کن.
سنگين و متين باش. منتظر نمان. کسي نيست. صدا نزن. اشک نريز.
فريادها پژواک خودند، پژواک ها تنها
به بالش هاي خود برمي گردند، به سرچشمه ي خود
بيرون اتاقت فقط راهروها و درها و آسمان
روز را به خاطر آور. روشني روز دروغ نمي گويد.
خود را با سايه هات سرگرم کن. آسوده خاطر باش:
هيچ کس هوايت را ندارد. هيچ کس به فکرت نيست. صدا نزن. اشک مريز.
اما روشنايي روز نمي پايد.
آفتاب برآمده است تا وسعت ياست را نشان دهد.
بيرون اتاقت هنوز راهروها و در و آسمان.
از من به تو: پژواک صدايت که به سوي تو بازگشت، آهي بکش
و بگو: حق با توست. زندگي ناهموار است
مخاطبي نيست. صدا نزن. اشک مريز.
بيرون اتاقت فقط راهروها و درها و آسمان.
هر کلمه ي خوب
درختي سرسبز است -
ريشه در خاک و
شاخه در آسمان،
ميوه اش، مائده ي بهشتي.
تشنه ي آموختن کلمات خوب ام
از قرآن يا انجيل،
از دهان زنان يا مردان
تشنه ي يافتن برگ و بار آنها،
شب ها، همدم و همنشين، کنار آتش بخاري،
همخون و همخانه، اين فاميل يا آن family
مادر، پدر، دختر mother, father, daughter
در حسرت نشاندن "آينده" ام بر دامن ام،
همچون نوزادي تر وتازه، پاکيزه، از حمام درآمده،
و گشودن طاقه ي آسمان تا ما را در خود فروپيچد،
در حسرت چيدن اين احساس که اين منم، خودم، خود انسانم.
در حسرت اينکه دريچه به تقويم
نسبت روح باشد به کالبد
نسبت رويا
به روزمرگي.
به نقل از ماهنامه ي گلستانه، شماره ي 68
حاصل جستجوي Mimi Khalvati در گوگل
سايت شخصي Mimi Khalvati
ليست کتاب هاي خانم خلوتي به نقل از سايت نويسندگان معاصر
I Know a Place Dent Children's Books, 1985
Persian Miniatures/A Belfast Kiss Smith/Doorstop, 1990
In White Ink Carcanet, 1991
Mirrorwork Carcanet, 1995
Entries on Light Carcanet, 1997
Selected Poems Carcanet, 2000
Tying the Song: A First Anthology from the Poetry School 1997-2000 (co-editor with Pascale Petit) Enitharmon Press, 2000
The Chine Carcanet, 2002
Entering the Tapestry: A Second Anthology from the Poetry School (co-editor with Graham Fawcett) Enitharmon Press, 2003
۳ نظر:
ناصر جان سلام
انتخاب های بسیار زیبایی بودن.
تعبیر مانوسی از عشق و از اندوه.
سلام ... اين شعر ها خيلی خوب بودن ... خيلی ... مرسی که گذاشتيشون اينجا ...
چند ماه پيش منزل يکی از دوستان ، يک کتاب خطی آوردند که ببينيم ... اين شعر توش نوشته بود ... از
اون موقع مونده توی ذهنم ... اما جايی ننوشته بودمش ... بذار اينجا مينويسمش الان ...
من چه گويم که تو را نازکی طبع لطيف
تا به حدی ست که آهسته دعا نتوان کرد
فيلم نامه رو سرم که خلوت تر شد ميخونم ، اما من فيلمش رو نديدم !
نازنين
سلام ناصر
بالاخره فارسی نویس من هم راه افتاد
این مطلب عالی بود و انتخاب بجایی از اشعار! هارمونی اشعار در کنار هم به لذت خواندنشان افزوده بود. حس زیبا دو برابر شده بود.
ارسال یک نظر