نوشته ها و نشانه هایی از من توی این وبلاگ که نشان دهنده ی گرایش های سیاسی من هستند، کدام ها هستند؟ منظورم گرایش های واضح اند والا فکر کنم هر کدام از رفتارها و کنش های ما دارای جهت گیری های سیاسی نهفته ای هم هستند.
یکی همین لوگوی کناری ست که رویش نوشته I blog for human rights و شما رو وصل می کنه به سایت دیده بان حقوق بشر. دیگه دو سه تا نوشته ای که درباره ی گنجی گذاشتم و توی اونها درباره ی مشکلاتی که گنجی توی این مدت متحمل شده و همچنین آرزوی قلبی ام برای آزادی اش (حول و حوش عید نوروز) نوشته ام. آخریش هم که یه عکس بود از گنجی در کنار همسرش؛ عکسی که فکر کنم توی دوره ی مرخصی ای که دوره ی انتخابات ریاست جمهوری اخیر نصیب اش شده بود، ازش گرفته یکی.
ولی واقعیت اش اینه که اتفاق های سیاسی زیادی می افته که فکر من رو مشغول می کنه و من چیزی ازشون نمی نویسم. از قضایای کردستان گرفته تا موضوع اعتصاب کارگرهای شرکت اتوبوسرانی تهران. چرا نمی نویسم؟
چون فکر می کنم اصلا عددی نیستم؟ نه؛ نه اینکه عددی هستم؛ موضوع اینه که این مسائل فکر من رو مشغول می کنه و چه من عددی باشم یا نباشم (که نیستم فعلا) برام مهم هستند.
چون این اتفاق ها رو جدی نمی گیرم؟ نه؛ جدی می گیرم.
چون می ترسم؟ بله کمی می ترسم بخصوص که دوست دارم حتی الامکان اسمم بالای نوشته ام باشه. ولی این همه ی مساله نیست.
فکر کنم درواقع خجالت می کشم گرایش های سیاسی خودم رو بیان کنم. چرا؟
نمی دونم شنیدید که همین اواخر حزب محافظه کارها توی کانادا برنده ی انتخابات شدند یا نه؟ فروغ تعریف می کرد که دوست کانادایی اش که تا حالا فقط به لیبرال ها رای داده بوده، توی این انتخابات مصمم بوده که از مسافرت امریکاش برگرده و حتما به محافظه کارها رای بده چون اخیرا یه درگیری مسلحانه توی شهرشون در تورنتو قبل از سال نوی میلادی اتفاق افتاده که دوست فروغ اون رو از چشم سیاست های احزاب لیبرال در حمایت از مهاجران خارجی و آزادی های مدنی حداکثری می بینه. منظورم اینه که اون دختر کانادایی خیلی راحت با گرایش های سیاسی اش کنار اومده؛ چرا ما اینقدر رفتار عجیب و غریب داریم توی کنش های سیاسی مون؟
چون سیاست توی کشورهای جهان سوم با کثافت بازی و بازی های پشت پرده آلوده شده؟ و ما فکر می کنیم توی چنین فضای آلوده ای سیاست ورزی وقت تلف کردنه؟ فکر کنم این پرسش تا حد زیادی به ما می کنه. سیاست رو ولش کن، بیزینس رو بچسب. بقیه رو نگاه کن و خودت رو بالا بکش. این حرف رو به ما می زنن و ما هم برای خودمون تکرارش می کنیم. فکر می کنیم قاطی سیاست شدن کار دوران دانشجویی هستش؛ وقتی که احساساتی هستیم و هیچ چیزی نداریم که از دست بدیم. واسه ی همین حالا خجالت می کشیم که بگیم حتا از وقایع اجتماعی و سیاسی روز باخبریم.
ولی فکر کنم سیاست توی کشورهای جهان سومی مثل ایران مقوله ای نیست که ما رو بر حسب علاقمندی مون به طرف خودش می کشونه. ما از صبح که از خواب پا می شیم تا وقتی که شب می خوابیم با سیاست سر و کار داریم. ما اخلاقیاتمون تحت تاثیر سیاسته. ما رفاهمون تحت تاثیر سیاسته. اینکه از یک سفر ساده ی داخل شهری یا خارج شهری جون سالم بدر ببریم تحت تاثیر سیاسته. اینکه چی می پوشیم، چی می گیم، چی می خوریم، چیکار می کنیم، چقدر درمی یاریم همه اش با سیاست گره خورده متاسفانه. سیاست توی ایران مقوله ای مثل ورزش نیست که یکی راحت بگه علاقه ای بهش ندارم. سیاست هوای کثیفی هستش که توش نفس می کشیم.
۶ نظر:
سلام
اول بگم که فکر کنم موقع نوشتن این مطلب یه کمی عصبی بودی و فکر می کنم که از سیاست عصبانی بودی.
من میخوام هم تورو تأیید کنم هم کمی هم خودمو خالی کنم. راستش این درسته که مردم ما از سیاست زیاد دم می زنن اما در عمل کمتر سیاسی هستند. به قول ابراهیم نبوی تمام ایرانیا توی تاکسی مخالف حکومت هستن. با این حال ما هرچی می کشیم از این می کشیم که مردم حتی اونایی که بیشتر میدونن و قاعدتا باید بیشتر بفهمن در عمل از سیاست کنار می کشن. خیلی از عادات غلط و غیر قانونی سیاسی که تو کشور ما رایجه نتیجه این بوده که وقتی مطرح شدن کسی جلوشونو نگرفته اینه که الان همه فکر میکنن قانونه! البته فضا بسته و محدود هست اما کلا ما هم در عمل بیشتر اهل خالی کردن صحنه سیاست هستیم.
یه چیز دیگه اینکه فرانسویا میگن سیاست بو میده اما همین مردم دیدی که موقع کاندیدا شدن لوپن چیکار کردن. یه دلیلش فعالیت احزاب بود. تو ایران احزاب دارن تازه پا میگیرن و من که اخبارو دنبال می کنم تو همه چیزای بد و اعصاب خرد کنی که میخونم خبرای احزاب امیدوار کننده نشون میده
منم درهم برهم ترین نوشته های شخصیم رو وقتایی می نویسم که از اوضاع سیاسی مملکت یه چیزایی میخوانم. واقعا غیر از این چه کاری میشه کرد؟ شاید جز اینکه روشنگری رو به عنوان یک وظیفه از یاد نبریم. حتی اگه شده بین دوستان و فامیل خودمون
شاید خود من تو ردیف اول متهمین حرفای خودم نشسته باشم. کسی چه میدونه. فقط به امید آینده
سلام
از این که می بینم اوضاع سیاسی مملکت روز به روز وخیم تر از قبل می شه واقعا متأسفم. اما حالا نمی خوام راجع به این موضوع نظری بدم.(چون عددی نیستم) چیزی که می خوام بگم اینه که اگه مردم اینجا اینقدر راحت با موضع سیاسیشون کنار میان و رفاه اجتماعی شون تقریبا بالاست به این دلیله که هر چند مثل ما ایرانی ها اخبار سیاسی ندارن یا به قولی سرشون زیاد توی سیاست نیست، ولی از حقوقشون مطلعند و مهم تر این که می دونن از کجا این حق رو بگیرن! از دید من خیلی از مردم ایران ، حتی اگه یه دولت دموکرات سر کار بیاد نمی دونن باید ازش چی بخوان! یادمه توی انتخابات دور اول شوراهای اسلامی شهر یکی از کاندید ها شعارش بالا بردن بودجه ی شهر و افزایش حقوق بازنشستگان و کاهش فشار های خارجی بر منطقه بود! اتفاقا رأی هم آورد! مردم ایران علاوه بر یه .... جدید ، به یک نو اندیشی هم احتیاج دارن. به آگاهی و دانستن نه خبر داشتن! این چیزیه که با وجود هر شرایطی، عملیه! امیدوارم همه چیز درست بشه!1
سلام فروغ
اگرچه با کلیت حرفت موافقم اما یه تناقض پنهان تو حرفات هست که البته اشتباهیه که همه ما مرتکب میشیم:
حتی اگه یه دولت دموکرات سر کار بیاد نمی دونن باید ازش چی بخوان!
در واقع همونطور که خودتم گفته نیاز اصلی جامعه ما تغییر شیوه تفکر مردمه. تا جایی گه من میدونم عموم علما معتقدن که مادام که مردم دموکرات فکر نکن نمیشه یه حکومت دموکرات برقرار بشه چرا که به مردم نمیشه بیشتر از اونکه میخوام آزادی داد مگر اینکه یکی بخواد از خارج بیاد و ... که اونم آخر و عاقبتش ناگفته پیداست. چیزی که میخوام بگم اینه که برقراری حکومت دموکرات حودبخود یعنی مردم می فهمن والا اصلا دموکراسی برقرار نمیشد
salam Ali
harfet doroste age mardom demokrat fekr konan hokoomat demokrat sare kar miad. Daghighan manzoore man az agahi ham hamine vali alan kheyli ha az systeme hokoomati narazian vali age be tore farz azashoon beporsi ke age in hokoomat ro avaz konim az hokoomate jadid chi mikhay?, nemitoonan javabe dorosti bedan va bazihashoon hata chizayi ro onvan mikonan ke aslan dar hiteye kare hokoomat nist! ina ro ke migam shakhsan didam!
baz ham migam ke omidvaram sathe agahiye syasiye mardom har che balatar bere az jomle khodamta betoonim jame'eye behtari besazim.
با این جملت به شدت حال کردم:
سیاست هوای کثیفی هستش که توش نفس می کشیم
سلام فروغ
ممنون از توضیحی که دادی. البته این درد کهنه راهش همون ارتقاء سطح آگاهی که به نوعی به ماها و بهتر از ماها هم برمیگرده. فقط میخوام بگم که درصد ناراضیا اونقدرام که فکر میکنی نیست! خیلی از مردم از بخشهای کوچیک و فرعی حکومت ناراضین و اگرچه شاید راضی نباشن اما نمیهش گفت ناراضین. یه چیز دیگه اینه که ما بیشتر وقتا اطراف خودمون رو میبینیم در حالیکه مثلا تو تهران 80 درصد مردم زیر خیابون انقلاب زندگی می کنن که نوعا آدمایی هستن که من و تو و خیلیای دیگه که سرومن تو اینترنت و ماهواره و کتاب و روزنامه هستش اصلا باهاشون برخوردی نداریم. البته الان بعضی از احزاب مثل مشارکت این مشکلو فهمیدن و دنبال رفتن تو این اقشار هم هستن
به هر حال امیدوارم درست بشه یعنی درستش بکنیم
ممنون
ارسال یک نظر