۱۳۸۴/۲/۱۸

یک عده سوال خفن

مهسا محب على یک داستان نویس است و مهدى يزدانى خرم از روزنامه نگاران خوب شرق است و فکر کنم چند باری (من جمله پارسال) به خاطر نوشته هایش درباره ی ادبیات جایزه ی جشنواره ی مطبوعات را هم گرفته. مساله این است که نمی دانم یزدانی خرم این سوالات (که پایین نوشته ام) چطور به ذهنش رسیده و محب علی چطور به این سوالات جواب داده؟ بخصوص آخر سوالاتش - "درباره اين مولفه مهم بحث كنيد" یا "اين حركت را تفسير كنيد" - به نظرم خیلی بامزه شده.
اصل گفتگو را اینجا می توانید ببینید!



• نوعى تمايل و حركت به سوى فضاهاى آبستره در اين مجموعه داستان ديده مى شود. آيا اين مولفه به دليل قطع شدن رابطه آدم هاى شما با دنياى عينى است و يا ايشان اصولاً ذهنيتى آبستره داشته و مى كوشند تا از طريق درهم ريختن فضاهاى پيرامون، تجسم فيزيكى خود را تحت الشعاع قرار دهند؟

• نكته جالب در مجموعه عاشقيت در پاورقى به حضور مستمر و تكرارشونده من راوى و يا نويسنده بازمى گردد كه به شكل هاى مختلف خود را وارد بطن داستان كرده و دچار بازى متن مى شود، در واقع نويسنده و يا راوى ناخودآگاه در موضع ابژكيتو قرار مى گيرد و موضوع روايت مى شود. اين حركت موتيف وار كه در اكثر داستان ها حضور دارد به چه دليلى است؟

• آدم هاى شما وابستگى فراوانى به اجسام دارند. علاوه بر اين كه با اين اجسام رابطه روايى پيدا كرده و براى آنها حافظه قائل مى شوند، نمى توانند خود را از بند حضور صامت اما سنگين آنها رها كنند. بنابراين جسم ها در شكل هايى مدرن تر چهره مى كنند، مثلاً رنگ آنها كليت وجودى آنها مى شود و يا تكرار فراوان حضور ايشان، آنها را به شخصيت هاى مهم داستانى تبديل مى كند. اين حركت را تفسير كنيد.

• من فكر مى كنم مولفه خيانت در معناى مدرن و شهرى آن يكى از اصلى ترين عناصر روايى داستان ها به شمار مى آيد. اين خيانت شكل هاى مختلفى دارد. مثلاً در داستان «عتيقه ها» (يكى از درخشان ترين داستان ها) از شكلى ذهنى به فرمى رئاليستى مى رسد و يا در داستان «هفت پاره داناى كل»، در شكلى عاميانه تر روايت مى شود. منتها نكته مهم در اينجاست كه آدم هايتان اين مفهوم را مى پذيرند و فريادى برنمى آورند. درباره اين مولفه مهم بحث كنيد.

• شكل خاصى از زيبايى در داستان هاى شما وجود دارد كه از چيدمان درهم و در عين حال صامت رنگ ها و جزئيات مينياتورگونه ساخته شده، آدم ها و فضاهاى شما با اين تعريف داراى كليتى آرامش بخش و زيبا مى شوند كه تمامى تعفن و نكبت رابطه ها را در دل خود نگه داشته اند. من اين رويكرد را به سرطان تشبيه مى كنم. سئوال اين جاست كه آيا اين تاكيد بر زيبايى مولفه هاى داستان شما را بيش از حد معصوم و اسطوره اى نكرده است؟

• در تمام داستان هايتان تلاش كرده ايد تا عنصرى به نام «اتفاق» و يا «فاجعه» شكل نگيرد. ريتم دلپذير داستان ها و خونسردى دوچندان روايت دليل اين امر است. خانم محب على چرا آدم هاى شما توانايى خشمگين شدن ندارند و اين خونسردى مفرط به چه دليلى است؟

• برخى از آدم هاى شما ريشه هاى اسطوره اى و متنى دارند، مانند دو داستان عاشقيت در پاورقى و عتيقه ها بازخوانى جديدى از گفت وگوى بينامتنى در داستان اول و ارائه نگاه جديدى از نوعى فضاى هزار و يك شبى در داستان دوم، اين بحث را پيش مى آورد كه آيا درصدد هجو و يا تخريب اين متون و مفاهيم افسانه اى هستيد و يا مى خواهيد از آنها چهره اى منفعل ارائه دهيد؟

• برخى آدم هاى شما (چند سانت توى زمين، هفت پاره داناى كل، عتيقه ها) سلامت عينى ندارند. يعنى دچار ذهنيت گرايى ها و يا تخديرهايى شده اند كه از بيرون به آنها وارد شده. اين رويكرد كه به همان مفهوم مذكور آبستره نيز وابسته است، دنياى بيرون را دچار ريتم و ضرباهنگى غيرطبيعى مى كند. اين حالت خاص را به چه صورت ساخته و روايت كرده ايد؟

• در داستان هاى شما حضور من راوى و داناى كل آنقدر سنگين است كه در واقع عمل بيرونى خاصى اتفاق نمى افتد و خلجان هاى ذهن جاى آن را مى گيرد. بنابراين نوعى حضور رئاليستى منفى و كاذب را درك مى كنيم كه بدون هيچ حركت بيرونى خاصى در حال بزرگ شدن و اشاعه دادن خود است. درباره اين اتفاق روايى يعنى رئاليسم كاذب توضيح دهيد.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

خب حالا که چی؟

ناشناس گفت...

ناصر نکنه روی این سوالهای خفن قفل کردی؟
خبری نیست!

Nazanin گفت...

salam !
in kheili post e sakhti bood ! (takhasosie ! )

Naser گفت...


سلام مهدی
نه! اینقدر هم خفن نبود.
این روزها دارم دنبال یه داستان کوتاه برای اقتباس می گردم. می خوام ازش یه سناریو برای یه فیلم کوتاه بنویسم (تکلیف کلاسی). همه اش فکرم مشغول اونه.
یه چند روز دیگه پر می کنم اینجا رو.
راستی تو یه داستان کوتاه تصویری خوب و ساده سراغ نداری؟

سلام نازنین

نه بابا، از این خبرها نیست. راستی تو چی؟ تو یه داستان کوتاه تصویری خوب و ساده سراغ نداری که بشه ازش یه فیلم نامه برای فیلم کوتاه نوشت؟

Nazanin گفت...

salam,
yani dastani ke dar vaghe shakhsiataash pardaazesh shode baashan?akhe aval chand ta shakhsiat ro malum mikonand,badesh baraye una dastan o shakhsiat misazan,hala dastaan e kutaah e tasviri ke beshe azash filmnaame sakht ?!
fekr konam,agar bud migam.