خیلی دوست دارم کتاب کیمیا خاتون نوشته ي خانم سعیده قدس را بخوانم. کتاب تازه درآمده است. می دانید که کیمیا خاتون دختری "از خویشاوندان مولانا و پرورده ي حرم او بود" (جستجو در تصوف ایران، دکتر عبدالحسین زرین کوب) و ظاهرا قرار بوده با علاءالدین محمد، از فرزندان مولانا، ازدواج کند ولی مولانا او را به عقد شمس تبریزی در می آورد. شمس از علاقه ي علاءالدین محمد به کیمیا خاتون مطلع بوده و حتا با او سر این مساله دست به یقه هم شده است. ظاهرا مرگ کیمیا خاتون هم به علت کتک زیادی بوده که چند روز قبل از فوت از شمس خورده است. انگار کیمیا خاتون بدون اجازه ي شمس و به همراه پیرزنی از خانواده ي مولانا در مجلسی شرکت کرده بوده که همین باعث خشم شمس شده بوده. شاید علاءالدین ولد سر همین قضیه، برخلاف برادرش بهاء ولد، با شمس سر کین داشته.
به هر حال به نظرم این رویکرد، یعنی رمان هایی تاریخی، خیلی جایشان خالی ست.
به هر حال به نظرم این رویکرد، یعنی رمان هایی تاریخی، خیلی جایشان خالی ست.
۱ نظر:
نمیدانم چرا این یکی پست توجهم را بیش از بقیه جلب کرد. فقط میتوانم بگویم بیچاره کیمیا. و آدم اولش فکر میکند که اصلا شمس زن داشته؟! و اینکه حتما از این رفتارها باز هم داشته.
ارسال یک نظر