۱۳۸۵/۵/۱۰

هميشه همان...


هميشه همان...
اندوه
همان:
تيری به جگر درنشسته تا سوفار.

تسلای خاطر
همان:
مرثيه‌يي ساز کردن. ــ
غم همان و غم‌واژه همان
نام ِ صاحب‌ْمرثيه
ديگر.

احمد شاملو

۵ نظر:

Naser گفت...

واقعا

Naser گفت...

عکس این جوون رو توی شرق دیدم. خیلی قشنگ می خندید. واقعا قشنگ بود خنده اش.

ناشناس گفت...

محافظه کارانه بیان کردی

ناشناس گفت...

شایدم هنرمندانه

علی فتح‌اللهی گفت...

حالا فهمیدم که منظور ناصر از اون خنده چی بود. البته واقعا سخت بود که بشه منظور تو رو از نوشتن این شعر فهمید اما درکت میکنم