تازه متوجه تاريخ امروز شده ام. دقيقا از زماني که مجبور شديم با آنا به ديدار آقاي تاد برويم، يک سال مي گذرد. چه تصادفي! بگذار ببينم در قلمرو افلاطون تصادف معنايي دارد؟ در ميان افراط بي نشان که گم مي شوم "اورفه"اي بي چنگ نيستم؟ دوازده ماه! بايد دفتر خاطرات مي نوشتم. خاطرات سالِ بلا.
دریا، جان بنویل، ترجمه ی اسدالله امرایی، ویرایش پروین امامی، نشر افق، چاپ اول 1386
۴ نظر:
همیشه یه سال بدتری هست
راستی ناصر جان عیدت مبارک نمیدونم چرا میگی دیگه برات فرخنده نیست اما امیدوارم سال بعد سال بهتری باشه برای خودت و مریم
اومدم بگم همیشه بعد از یه سال بلا سال بهتری هست . اما دیدم واقعا این طوری نیست اصلا هیچ ربطی نداره . انتخاب خیلی خوبی بود ناصرخان . راستی از بابت لینک مسابقه ی داستان کوتاه واقعا ممنونم .فرستادم اما نمی دونم فرصتش تا کی بوده . نگذشته ؟
نوروز بر شما و داستان کوتاه مبارک
ارسال یک نظر