۱۳۸۷/۶/۱۱

بدترین خصیصه ی نوشتن


دوشنبه 12 مه
ما در بحبوحه ی فصل انتشارات هستیم. آثار موری، الیوت و من از امروز صبح به دست مردم رسیده اند. شاید به همین علت است که من اندکی، اما واقعا، افسرده هستم. یک نسخه از داستان "باغهای کیو" را تا به آخر خواندم. این کار دشوار را به تمام کردنِ آن موکول کرده بودم. به نظرم مبهم، کوتاه و کم اهمیت است. نمی فهمم لئونارد چگونه چنین مجذوبِ آن شده بود. به نظر او بهترین داستان کوتاهی است که تاکنون نوشته ام؛ این دیدگاه موجب شد که "اثر روی دیوار" را دوباره بخوانم و در آن ایرادهای بسیار یافتم. همان طور که سیدنی واترلو می گفت بدترین خصیصه ی نوشتن این است که آدم را به تحسین و تمجید بسیار متکی می کند. مطمئنم که برای این داستان تحسین نخواهم شد و این برایم کمی برخورنده است. بدون تحسین سختم است که صبح ها شروع به نوشتن کنم. اما احساسِ یاس فقط 30 دقیقه دوام می آورد و وقتی نوشتن را آغاز می کنم، همه چیز فراموشم می شود.

یادداشت های روزانه ی ویرجینیا وولف، ترجمه ی خجسته کیهان، نشر قطره، چاپ سوم 1385

۲ نظر:

Mostafa گفت...

اول این که وب‌لاگ بسیار خوبی دارید و من بسیار خوش‌حال هستم که با وب‌لاگ شما آشنا شدم.
دوم این که متنی که از ولف گذاشته‌اید بسیار به دل نشست. نوشتن، و البته هر گونه خلق هنری، انسان را به ناخودآگاه‌ترین زوایای روح می‌برد برای همین نوشتن اگر همان پنج دقیقه اول را بتوان پشت سر گذاشت نویسنده را به دنیای جدی می‌برد و شادی‌ها و رنج‌های دیگری...

ناشناس گفت...

من كه براي نوشتن احتياجي به تحسين نمي بينم
احساس رضايت دروني بعد از خلق يه اثر جديد به تنهايي بهترين انگيزه براي نوشتنه هرچند تحسين ديگران باعث بيشتر شدن اون رضايته مي شه
وبلاگ خوبي دارين- تبريك- بهتون لينك دادم
يه سري هم به وبلاگ من بزنين گاهي اوقات كارهاي خودم يا بعضي كارهايي كه ازشون خوشم اومده رو توش مي ذارم
خوشحال مي شم نظراتت رو بخونم
www.m-aasi.persianblog.ir