آرزوهای بزرگ آدم را کمی حیوان می کنند. از بس که فقط چشم به آینده دوخته ای، مشکلات اطرافیانت، هرقدر هم که بزرگ باشد، دیگر به چشمت نمی آید.
نمی دانم خاطره ای را که تعریف می کنم تا چه حد می توان شاهد گویایی بر مدعای بالا شمرد ولی یادم است دوران دبیرستان وقتی به همراه دوستانم از مدرسه برمی گشتم خانه، گاهی در راه گدایی می دیدیم، بعضی وقتها دوستانم برای کمک پولی به او می دادند ولی من فکر می کردم نباید این کار را کنم. فکر می کردم اگر به آن گدا کمک کنم به نوعی عذاب وجدانم را فقط فرونشانده ام. نباید کمک کنم تا این عذاب وجدانم محرک من در انجام کارهای موثرتری برای این گدا و بقیه ی فقرای اجتماع گردد.
نمی دانم خاطره ای را که تعریف می کنم تا چه حد می توان شاهد گویایی بر مدعای بالا شمرد ولی یادم است دوران دبیرستان وقتی به همراه دوستانم از مدرسه برمی گشتم خانه، گاهی در راه گدایی می دیدیم، بعضی وقتها دوستانم برای کمک پولی به او می دادند ولی من فکر می کردم نباید این کار را کنم. فکر می کردم اگر به آن گدا کمک کنم به نوعی عذاب وجدانم را فقط فرونشانده ام. نباید کمک کنم تا این عذاب وجدانم محرک من در انجام کارهای موثرتری برای این گدا و بقیه ی فقرای اجتماع گردد.
۲ نظر:
رسيدن از راه ترک
:(:|...
Are, Ye chizi mesle in
ارسال یک نظر