مادر زهرا میگوید: "از جاده ساوه به همدان رفتیم . هر چه التماس کردیم، نگذاشتند بچه مان را ببینیم تا ساعت 12 کنار خیابان بودیم و بعد هم به هتل رفتیم. فردای آن روز وقتی به ستاد امر به معروف رفتیم، گفتند بروید آگاهی، بروید پزشکی قانونی. دیدم شوهرم خودش را میزند و با مردان دیگر درگوشی صحبت میکند. خدا! مثل مرغ سرکنده بودم. شوهرم میگفت بچهات را کشته اند. فکر کردم زهرا را کتک زدهاند. گفتند باید بروید دادگاه. نمی فهمیدم ماجرا چیست، شوهرم رفت پزشکی قانونی و به من تلفن کرد، گفت: الحمدالله بچهات سالم است معنی این جمله را نمی دانستم. بعد فهمیدم که منظورش باکره بودن اوست."
مطلب رادیو زمانه درباره ی پیگیری های خانواده ی زهرا ب.
مطلب رادیو زمانه درباره ی پیگیری های خانواده ی زهرا ب.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر