۱۳۸۶/۹/۷

اصول یک داستان: هر روز کمی نوشتن بدون ياس و اميد

Writing

آنچه می خوانید، قسمت اول از ترجمه ی مقاله ی اصول یک داستان یا Principles of a story از ریموند کارور داستان نویس محبوبم است. ترجمه بالطبع حرفه ای نیست ولی من سعی کردم کاملا به متن وفادار باشم. در ضمن فکر کردم لحن محاوره ای می خوره به متن؛ همه ی لینک ها هم به ویکی پدیا می خوره. ادامه ی مطلب رو طی پست های دیگه ای اینجا قرار خواهم داد:

اواسط دهه ی 60 متوجه شدم که نمی تونم توجه ام رو روی خوندن متون روایی بلند متمرکز کنم. تا مدتی در تلاش برای خواندن شان با مشکل مواجه می شدم همچنانکه برای نوشتن شان. گستره ی پوشش تمرکزم رو از دست داده بودم. دیگه اونقدر صبر و شکیبایی نداشتم که بخواهم رمان بنویسم. ماجرای پیچیده ای بود و گفتنش اینجا ملال آوره. ولی درباره ی اینکه چرا شعر و داستان کوتاه می نویسم، بیشتر می توان صحبت کرد. وارد می شی، خارج می شی. معطل نمی کنی و ادامه می دی. ممکنه از این باشه که حدودا همون دوران – نزدیک سی سالگی – دیگه هیچ جاه طلبی بزرگی نداشتم. اگر اینطوری باشه، اتفاق خوبی بوده. بلندپروازی و یه کم شانس و اقبال برای یه نویسنده چیزی خوبیه. جاه طلبی زیاد و بدشانسی یا شانس نداشتن می تونه کشنده باشه. استعداد هم باید وجود داشته باشه.
هر نویسنده ای دارای استعداده؛ من نویسنده ای نمی شناسم که نداشته باشه. اما یک راه یگانه و دقیق برای نگاه به چیزها و پیدا کردن زمینه و بافت درست بیان آن طرز نگاه چیز دیگه ایه. داستان The World According to Garp جهان حیرت آور متعلق به جان ایروینگ است. فلانری اوکانر جهان دیگه ای داره و به همین ترتیبند ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی. جهان های دیگری هم متناظر چیور (Cheever)، آپدایک، سینگر، استنلی الکین (Stanley Elkin) آن بیتی (Ann Beattie)، سینتیا اوزیک (Cynthia Ozick)، دونالد بارتلمی، ماری رابینسون، ویلیام کیترج (William Kittredge)، بری هانا (Barry Hannah)، اورسولا کی لی گوین (Ursula K Le Guin) وجود دارند. هر نویسنده ی عالی یا حتا خیلی خیلی خوب، جهانی مطابق ویژگی های خاص خودش می سازه.

چیزی که می گم به سبک ارتباط داره ولی فقط سبک نیست. این امضای ویژه و اشتباه نشدنی نویسنده بر هر چیزیه که می نویسه. این دنیای اونه و نه دیگری. این چیزیه که یک نویسنده رو از بقیه ی نویسنده ها متمایز می کنه. این دیگه استعداد نیست.
استعداد زیاد پیدا می شه ولی نویسنده ای که که روش ویژه ای برای نگاه کردن به چیزها داره و به اون شکل نگاهش بیان هنری می ده، چیزی نیست که زیاد پیدا بشه.
ایزاک دینِسن (Isak Dinesen) گفته که هر روز مقدار کمی می نویسه بدون امیدواری و یاس. من یه روز این نوشته رو روی یک کارت سه در پنج می نویسم و روی دیوار کنار میزم می چسبونم. من الان تعدادی کارت سه در پنج روی این دیوار زده ام. ازرا پاوند (Ezra Pound) گفته "دقت یا درستی ابتدایی و بنیادی (fundamental accuracy) یک عبارت، یگانه اصل اخلاقی نوشتن است." این گفته به خودی خود معنای خاصی نداره ولی اگه نویسنده ای "دقت بنیادی" رو داشته باشد، حداقل در مسیر درستیه.


این مقاله ابتدا با عنوان "A Storyteller's Notebook" در سال 1981 در "New York Times Book Review" منتشر شد. نسخه ی PDF این مقاله رو اینجا می تونید بخونید.

هیچ نظری موجود نیست: