مي گويند غلامحسين ساعدي روزهاي آخر عمرش (که با وضعيت روحي بسيار بدي در پاريس گذراند) اين
بياتي را زياد مي خوانده:
آچيق قوي پنجرهني
گوزوم گورسوم گلني
نئجه قبره قويارلار
عشق اوستونده اولني!
پنجره را باز بگذار
تا بتوانم کسي را که مي آيد، ببينم
چطور درون قبر ميگذارند
آن را كه كشته عشق باشد
اين يکي را هم بعد از شنيدن خبر مرگ صمد بهرنگي (شهريور 47) مدام زمزمه مي کرده:
هراي لارهاي هراي لار
هر اولدوزلار هر ايلار
چمنده، بير گول بيتيب
سوسوزوندان هر ايلار!
اي داد و اي فرياد
هر ستاره و هر ماه
گلي در چمن روييده است كه
از تشنگي هوار ميكشد!
به نقل از وبلاگ ترک آذربايجاني ايران. منابع اصلي مطلب را همانجا ببينيد.
ترجمه ها (به غير از يک تغيير جزيي) از آتيلا، صاحب وبلاگ فوق است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر