۱۳۸۴/۷/۲۸

در سراسر زمین جای آرام می جستم

ابولعلا واسطی روایت می کند که وقتی حلاج را برای شکنجه بردند، رنگ از رخسارش پرید. سپس این ابیات را زمزمه کرد:

در سراسر زمین جای آرام می جستم؛
ولی برای من، در زمین، جای آرامی نیست
روزگار را چشیدم و او هم مرا چشید؛
طعم آن تلخ و شیرین بود (گاهی این و گاهی آن)
در پی آرزوهایم بودم ولی مرا بَرده کردند
آه! اگر به قضا رضا داده بودم، آزاد بودم.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام ،

اين شعر را حالا که خواندم خيلی دل نشين بود . انتخاب خوبی کردی که اينجا گذاشتيش .


کاش آدمای ديگه هم بخونن .


راجع به اون پستم ، ميشه راجع به تبديل ا ترانه يه توضيحی بدی ؟ يا مثلاً چيزی به ذهت اومده ؟
تصاوير فيلم جديد مخملباف را ديده اي ؟

http://roozonline.com/arts/010878.shtml

Sohail S. گفت...

آه! اگر به قضا رضا داده بودم، آزاد بودم.

che jaleb. doost daram ino jai benevisam.