۱۳۸۵/۳/۱۵

مشتریان بوف کور

سر بوف کور در خطر است، چراکه مستعد جلب خیل خوانندگانی است که از ویوالدی خسته شده اند، از خوش بینی بکت می هراسند، از ذِن فرسوده اند، بنابراین چه بسا به سهولت تازه ترین رعشه ی خود را در این قریحه ی هولناک ایرانی بجویند، بویژه آنکه نویسنده اش هم خودکشی کرده است ... در تسخیر این حکایت بیمارگونه، جانفرسا، ملالت بار، دردآور و هراسان، احیانا بوی چراغ نفتیِ پو (ادگار الن پو) و بودلر را بشنوند و در ملیله دوزی، طرح اسلیمی و خاتم کاری نثر کتاب به سراغ مشرق زمین بروند.

نقل شده از William Kay Archer ویلیام کِی آرچر (استاد کالج هانتر)، Saturday Review، بیست و هفتم دسامبر 1958 در کتاب پایه گذاران نثر جدید فارسی، حسن کامشاد، چاپ اول نشر نی، 1384

۵ نظر:

ناشناس گفت...

سلام استاد
من واقعاً خوشحالم از کمای عهد عتیق که ازش زیاد یر در نمی یارم دارید - به شهادت چند پست آخر - فاصله می گیرین . البته هنوز تا ادبیات مد روز فاصله تون رو حفظ کردید .
آما ...
:))

بامداد سیاه گفت...

سلام
دوست گرامی
بنده وبلاگی دارم با داستانهای کوتاهی که در آن منتشر شده
مشتاقانه منتظر حضورتان هستم

بامداد سیاه گفت...

«زندگی اصلا مال من نبود ، مال رجاله ها بود ...من نیازی به دیدن همه آنها نداشتم ، همه یک مشت روده بودند که از دهان به آلت تناسلی شان وصل می شد.»
یا این جمله هم از بوف کور خیلی جالب بود
البته روی هم رفته یکی عهد عتیق مخصوصا کتاب ایوب خیلی جالبه و بعد بوف کور
به من حتما سر بزن

علی فتح‌اللهی گفت...

چند تا مطلب راجع به بوف کور نوشتی که خیلی جالب بود. یکی از چیزای زیادی که در مورد بوف کور برای من جالبه اینه که به تهران از جایی نگاه کرده که شاید کمتر کسی نگاه کرده باشه: پایینترین و سیاهترین نقطه

Naser گفت...

سلام بامداد سیاه
قطعه ای که نوشته اید را من هم دوست دارم. ممنون که سر می زنید.

سلام علی جان
باهات موافقم. دیدگاهش واقعا خیلی تاریکه. بعید می دونم که تا مدتها توی ادبیات ایران بشه چیزی به این تلخی ایجاد کرد.