۱۳۸۶/۳/۳

وضوح در نوشتار

1- به اينکه فهميده شويد، توجه داشته باشيد و اهميت بدهيد.
2- «سياست و زبان انگليسي» (1946) اثر جورج اورول را بخوانيد. نصيحت هاي عملي بسيار خوبي براي نوشتن قابل فهم دارد.
3- از مثال استفاده کنيد. مثال ها مي توانند بسيار سازنده باشند و شما را مجبور مي کنند به واسطه تعميم مثال ها به آنچه مدنظر داريد فکر کنيد و خوانندگان را نيز در فهم مطلب شما ياري مي کنند. اگر مي خواهيد نوشته شما ابهام بسياري داشته باشد انتزاعيات را رها نکنيد و هرچه مي توانيد از عبارات دست و پاشکسته و بي معني استفاده کنيد.
4- بدانيد که به چه نتيجه اي مي خواهيد برسيد و دلايل و مثال هايتان چگونه آن را تصديق مي کنند و نيز از جواب هايتان نسبت به استدلال هاي مخالف و مثال هاي نقض واضح، آگاه باشيد. اگر اينها را ندانيد نبايد انتظار داشته باشيد خوانندگان تان از آنچه مي گوييد بهره اي ببرند.
5- مزخرف نگوييد، اکثر مردم وقتي اين کار را مي کنند از آن آگاهند.

این پنج نکته را دیگر از سایت Daily Blog Tips برنداشته ام. از مصاحبه ی کوتاه و بسیار جالبی ست که با نایجل واربرتون (که در مقدمه گفته می شود مدرس ارشد فلسفه در Open University است) انجام شده است و در روزنامه ی شرق چاپ شده است. واربرتون خودش وبلاگ نویس است (متاسفانه نتوانستم وبلاگش را پیدا کنم) و تلاش زیادی برای عمومی کردن مباحث فلسفه می کند. توی مصاحبه اش چیز جالبی می گوید: "وضوح در فلسفه بسيار مهم است زيرا زندگي کوتاه است". برای کسی که به مباحث زبان شناسی و فلسفه و ایده های ویتگنشتاینی علاقه دارد، جالب خواهد بود. مصاحبه اینجا ست.

۴ نظر:

علی فتح‌اللهی گفت...

آره ساده و آموزنده بود

ناشناس گفت...

سلام آقا ناصر.والا راستش محمد هم می گفت.این مشکل حروف انگلیسی نمی دونم از کجا میاد.البته من از اینجا هیچ حروفی نمی بینم.اما ممکنه تو بعضی از بروزرها خودشو نشون بده.متاسفانه مثل یه ویروس نفوذ می کنه تو متن.راستی تبریک می گم برای مطالب خوبتون.خیلی سایت تر و تمیز و وزینی درست کردید.به امید دیدار.محسن

Unknown گفت...

سلام
اين بحث سادگي و روشني در فلسفه يكي از اوون وسوسه هاي بسيار مشكوك هست كه بايد مواظبش بود. ايده سادگي اساسا يك ايدئولوژي علمي(تجربي)است. چه سادگي در گزاره هاي علمي و چه سادگي در دستگاههاي علمي(در تاريخ
علم
اصل سادگي به اسطره يا تيغه اوكامي
. ( مشهور است
علم تجربي از اوون جهت كه بايد نسبت معقولي با واقعيت فيزيكي برقرار كنه پس نبايد اسير پيچيدگي هاي زباني بشه(در اين زمينه مثلا مي توني كتاب رساله فلسفي-منطقي ويتگنشتاين رو ببيني و البته نظريه هاي معرفت شناختي و روش شناختي رو هم).اما فلسفه دنباله رو علم نيست. اتفاقا ابزار كار فلسفه همين زبان هست و قدرت تاويل پذيري اوون. در فلسفه شما روي قدرت زبان حساب مي كنيد و به دنبال توضيح روابط پديده هاي طبيعي نيستيد بلكه به دنبال ارائه صورت بندي هاي زباني اي هستيد كه موقعيت انسان را در جهان و در ارتباط با ديگر انسانها به طور آرامش بخشي توضيح بده.هيچ قرار نيست فلسفه قابل فهم براي همه باشه. فلسفه حاصل يك كوشش عميق رواني-زباني هست. بند 4 نوشته ات يعني استفاده از مثال يكي از مزخرف ترين توصيه هايي هست كه ميشه در زمينه فلسفه ارائه كرد. شما اگر بخواييد در يك بحث فلسفي از مثال استفاده كنيد بايد شديدا مواظب باشيد كه تمامي شرايط لازم براي تطابق مثال به كار گرفته شده با موضوع بحث رعايت شده باشه و اين خودش يك كار بسيار پيچيده است. پس اتفاقا استفاده از مثال در بحث هاي فلسفي اصلا توصيه نمي شه. سالها پشت سر هم مي شه در اين مورد حرف زد. پس بسه ديگه

Unknown گفت...

ببخشيد منظورم بند 3 بود