۱۳۸۳/۹/۲۸

وبلاگ، مغازه و دزدان دریایی

وبلاگ با مغازه فرق داره! این رو تازه فهمیدم. اول فکر می کردم که من مطلبم رو می نویسم و بالاخره یکی پیدا می شه که اتفاقی هم شده سر بزنه بهش (وبلاگ=مغازه ای توی کوچه پس کوچه و نه برِ خیابون) و توی اونهایی که به وبلاگم سر می زنن، لابد یه عده ای پیدا می شن که علاقه داشته باشن به این موضوعات. بعد که فکر کردم دیدم بابا وبلاگ من درواقع یه آدرس بیشتر نیست توی دنیای اینترنت که باید حتما یکی اون آدرس رو بدونه تا بتونه -تازه اگه علاقه داشت- سری بهش بزنه. رسیدن به همچین استدلالی شق القمری بود خداییش برای من (هرچند که تا حالا هر چی تحصیلات داشتیم توی رشته ی کامپیوتر بوده). خیلی باحاله ها! فکرش رو بکن! مثل قصه های دزدای دریایی، انگار که یه چیزی نوشته ای و انداختی توی بطری (حتما هم باید بطری آبجو باشه از نوع مشکی رنگش)، بعد سر بطری رو هم با چوب پنبه بستی و ولش کردی توی اقیانوس.

۱ نظر:

جواد حيدري گفت...

خيلي باحاله ها
ناصر همينجوريه که ميگي مثل وبلاگ من که ...